پیشنهاد کتاب پارسی

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

کتابِ زندگی: الحیات

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید . . .


همه ی ما از زمانی که به دنیا آمدیم در محیطی بزرگ شدیم که مسلمان بار آمدیم. در گوش ما خوانده اند که اسلام بهترین دین است و آموزه های معصومین درست ترین راه زندگی را به ما می آموزد. برای من به شخصه و تا زمانی که با این کتاب اشنایی پیدا نکرده بودم این حرف ها فقط لقلقه ی زبان بود و معنای عینی و عملی نداشت. هرچه قدر هم به دنبال یافتنش بودم کمتر پیدایش می کردم. در منبرها، در سخنرانی های مبلغان دینی . . .راستش را بخواهید بهتر که نمی شد هیچ، بدتر هم می شد (خدا همه ما را هدایت کند- البته هنوز واعظانی هستند که در خلوت آن کار دیگر نمی کنند اما چه کنیم که بسیار اندکند). من روزی پی به این حقیقت بردم که این کتاب را خواندم و هرچه می خواندم حلاوت آن را بیشتر درک می کردم. کتابی که از آن سخن می گویم و آن را مهم ترین کتابی معرفی کردم که در زندگی ام خوانده ام و به احتمال قوی تا پایان عمر در همین جایگاه خواهد ماند . . . کتابِ زندگی است. این کتاب به ما می آموزد که چه طور زندگی کنیم. جای به جای کتاب برای این هدف تدوین شده که روش زندگی انسانی را به ما بیاموزد. این کتاب مرز ندارد. نه مرز جغرافیایی و نه مرز زمانی. هر کسی و در هر زمانی و با هر فرهنگی آن را مطالعه کند به حقانیت آن پی می برد. نمی دانم چه طور عطش زایدالوصف خود را در معرفی این کتاب بیان کنم.

راستش را بخواهید دوستانم، من برای معرفی این کتاب تمام این روزهایی که وعده اش را داده بودم فکر می کردم و در ذهن خودم متن می ساختم و گاه می نوشتم اما از آن ها خوشم نمی آمد فکر می کردم دارم کتاب را خراب می کنم. اگر متن های که نوشته بودم کاغذی بود از همون هایی می شد که مچاله می کنند و میندازند دور اما متن تایپی رو حیف که نمیشه مچاله کرد (الان حدود پنج صفحه تایپ شده دارم که مچاله کردم (: ). (از جمله اینکه قصد داشتم ریز ریز متن کتاب را و فصل بندی هایش را بیاورم تا همه متوجه شوند که تمامی ابعاد زندگی در آن در نظر گرفته شده، می خواستم از ترجمه و نثر استادانه ی آن بگویم چرا که مولف کتاب شاعر هم هست  . . .)

زمانی که این کتاب را خواندم هرآنچه در مورد اسلام می دانستم به دور ریختم. هرچه در گوشم خوانده بودند به کنار گذاشتم. بعد از خواندن این کتاب بود که پی بردم یک زندگی سالم انسانی یعنی چه؟ بعد از خواندن این کتاب بود که فهمیدم انسان کیست؟ جامعه ی انسانی چه ویژگی هایی دارد؟ وظیفه ی یک حکومت انسانی (نگوییم اسلامی، کمترین حد حکومت اینه که حداقل های انسانی رو رعایت کنه) چیه؟ نقش پول و ثروت در زندگی چیست؟ خانواده، پدر و مادر، فرزندان چه وظایفی دارند؟ چه کنیم که بهترین جامعه را داشته باشیم؟ اخلاق کارمندی؟ اخلاق استادی، اخلاق شاگردی چیست؟

ببخشید که زبان دارازی می کنم اما یک پرانتز را اینجا باز می کنم چندی پیش با یکی از استادانم که برای فرصت مطالعاتی به بلاد کفر!!! –کانادا- رفته صحبت می کردم، او می گفت قبل از آن که ما وارد سیستم آموزشی و پژوهشی شویم برای ما چندین جلسه دوره ی اخلاق حرفه ای گذاشتند (نحوه ی برخورد در دانشگاه، استاد با دانشجو، دانشجو با استاد و . . .) حالا بروید ببینید در دانشگاه های اسلامی ما !! در دو واحد اخلاق چه چیزهایی درس می دهند .. . پرانتز بسته.

کتاب زندگی به من یاد داد که اگر هرچیزی سرجایش باشد چه جامعه ای را می توان تصور کرد، چه دنیایی را می توان تخیل کرد . . . حقیقتش را بخواهید هر زمان که صفحات کتاب را می خواندم خودم را از این دنیا جدا می کردم و به دنیای خیالی متن آن وارد می شدم . . . حالتی خلسه مانند . . . زمانی که برمیگشتم (که ای کاش می توانستم برای همیشه در آن جا بمانم) می توانستم پیشنهاد دهم که اگر جامعه ی انسانی می خواهیم چه باید بکنیم . . . .

حالا که از آرزوهایم گفتم بگذارید یک آرزوی دیگر را هم بگویم: بعد از خواندن هر متن و هر جلد دوست داشتم آن را فریاد بزنم، دوست داشتم همه ی دنیا ندای این کتاب را بشنوند . . .دوست داشتم همه ی دنیا صدای انسانیت را بشنوند . . .

کتابِ زندگی یک کتاب قرآن و حدیث است، (مولف کتاب به بهترین نحو و خلاقانه ترین و استادانه ترین حالت آیات و روایات را به گونه ای شگفت انگیز در کنار هم قرار داده است با چاشنی شیرین توضیحاتی بسیار کوتاه)  . . . اما نه یک کتاب معمولی . . . یک معجزه است. اگر برای من بگویند که قرآن و حدیث معجزه کرده اند باور میکنم چون این کتاب آن را نمایش داده است. مولف کتاب، محمدرضا حکیمی، خودش نمونه ی کامل عمل به کتابش است (بسیازی از کتاب ها به این خاطر خوانده نمی شوند که ناقلان آن، عاملان بی عملند . . . چون از جانشان برنیامده بر جان دیگران هم نخواهد نشست). بگذارید یک نمونه بگویم. حکیمی براساس یافته های خود، بنیادهای جامعه و حکومت اسلامی را  بر دو پایه می داند: توحید و عدل. اگر این دو نباشد آن حکومت، اسلامی نیست. زمانی که همین کتابِ زندگی به عنوان کتاب سال انتخاب شد، و قرار بود جایزه فارابی را بگیرد، حکیمی برای دریافت جایزه نرفت و طبق این اعلامه از آن جشونواره انصراف داد:

تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد می کند، برگزاری چنین جشنواره هایی از نظر اینجانب در اولویت نیست. در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتاب ها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟
نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسان ها از حیثیت و کرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد کرمنا بنی آدم). آری، باید بکوشیم تا جامعه ما چنان نباشد که درباره اش بتوان گفت؛ «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه ها سرگردان است و دومی در کتاب ها.»

  (البته ابن به این معنا نیست که هرکه رفت و جایزه ی کتاب را گرفت اشتباه کرده، روش ها متفاوت است، خواستم از درجه ی عامل بودن مولف بگویم). با خواندن این کتاب می فهمم که آن هایی که هر روز بر سر تریبون ها بر طبل حجاب و ماهواره می کوبند و نمادهای اسلام را اینها می بینند چه قدر کوته فکرند . . . نماد اسلام عدالت است، نماد اسلام اخلاق است . . . . بگذریم.

دوستان من، هدیه ی خودم رو در این عید عزیز، کتاب زندگی قرار دادم کتابی که من به شخصه خواندنش را برای هر فردی که به دنبال یافتن راهی درست برای زندگی است واجب میدانم. هرچند که متن کتاب، قرآن و حدیث است اما معنای آن جهانی است، نه زمان می شناسد و نه مکان. و با اینکه ما هر روز از این گونه مطالب زیاد می شنویم اما هرآنچه در این کتاب می خوانیم انگار جدید است!! (مقایسه کنید با برخی منابر و سخنرانی های مهمل و بی فایده!-اینها نه تنها خدمت است که خیانت به اسلام و انسان است).  نقل است زمانی که فیدل کاسترو دو جلد اول کتاب را که به زبان اسپانیولی ترجمه شده بود، خوانده، گفته است: من کتاب های زیادی در باب اسلام خواندم اما تازه با این کتاب فهمیدم اسلام چه می خواهد بگوید (اضافه می کنم که دو جلد اول کتاب تازه اوج آن نیست، هرچه جلوتر می رویم مخصوصا در باب جامعه در جلدهای 3 تا 6 کتاب، کولاک می کند).

"الحیات"، 12 جلد دارد، جلد دوازدهمش یکی دو ماهی است که آمده و من دو ماهی است که به مناسبت اتمام کتاب، قصد داشتم آن را معرفی کنم و بار این مسئولیت را ادا کنم اما همه اش ترس داشتم که نکند اصطلاحا شهیدش کنم . . . همین دیروز پس از چندین بار امتحان، ناامید شدم و از معرفی اش پشیمان شدم . . . اما صبح که تلگرام را باز کردم دوباره جان گرفتم و گفتم تا تمامش نکنم بلند نمی شوم . . . نمی دانم چه طور شد اما نهایت سعیم را کردم و آن چه در دلم است را بر کاغذ (در واقع صفحه ی کامپیوتر) آوردم.

همان طور که گفنم، الحیات 12 جلد دارد، شاید زیاد به نظر برسد اما برای آنکه کتابی بخواهد راه زندگی را به ما بگوید شاید منطقی به نظر برسد. تمام شاهکار این کتاب در باب بندی و دسته بندی مطالب آن است. کتاب برای مردم نوشته شده، برای هر کسی که کوچکترین مسئولیتی را برای خود احساس می کند، مسئولیت خود، مسئولیت پدری، مسئولیت مادری، مسئولیت کارمندی، کارگری، مسئولیت مغازه داری، مسئولیت دانشجویی، استادی، عالم دینی، مسئولیت یک سفر، مسئولیت یک دوستی، مسئولیت حاکمیت، مسئولیت یک ناقد . . . . و در نهایت مسئولیت یک انسان.

شما را با این هدیه ی ارزشمند و در این عید نوروز دعوت می کنم به میهمانی انسانیت به میهمانی زندگی به مطالعه ی یک کتاب، به تجربه ی دنیایی جدید، به بهشت برین، به فردوس ها به جَنّات، به روضه ی رضوان . . . به الحیات. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

تماماً مخصوص

معروفی نویسنده ی به شدت قدَری است. طوری کلمات را کنار هم می چیند، طوری آینده را در دل حال و گذشته را به صورت ذراتی معلق، در همه فضای داستان می پراکَند، که ناخودآگاه کتاب را می بندی، نفسی تازه می کنی و در دلت به او" دمت گرم" ی می گویی.

معروفی در کنار  شیوه ی جالب و دلنشین روایت داستان هایش که همیشه بخش هایی از خودش را در درونشان جا گذاشته است، یا داستان هایی که بخش هایی از خود او هستند، طبق معمول مهارتش را هم به رخ می کشد.

تماماً مخصوص بخشی از زندگی فردی است به نام عباس، که در اوایل دهه هفتاد به آلمان پناهنده می شود و حال در جدالی نفس گیر و جذاب با خود، اطرافیان، گذشته، سفری ناخواسته و در کل شرایطی تماماً مخصوص به سر می برد.

 

- تقدیر مثل گلوله همیشه در راه است، گاه پنج دقیقه دیر می رسی گاهی زود، مسیر زندگی ات عوض می شود. می توانستی مرده باشی، و هنوز زنده ای. (صفحه 23)

- همیشه می خواستم بدانم که مرز احساس و منطق کجا تعیین می شود. در آلمان فهمیدم که مرز احساس و منطق در فرهنگ تعیین می شود، در درازای تاریخ. آلمانی ها کانت دارند و ما حافظ. (صفحه 93)

- دنیا پر از آدم هایی است که همدیگر را گم کرده اند. (صفحه 97)

- تاریخ مثل یک صفحه ی کاغذ است که ما روی پهنه اش زندگی می کنیم و درد می کشیم، دردی به پهنای کاغذ. و وقتی گذشتیم در پرونده ی تاریخ به شکل خطی دیده می شویم. همان خط لبه ی کاغذ. گاهی هم اصلا دیده نمی شویم. (صفحه 106)

- خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت در اشتباه اند. وقتی سالم باشی و در تنهایی پرپر بزنی، آنی مرض می گیری، بدترین نحوست ها می آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی. کاش مریض باشی ولی تنها نباشی. (صفحه 159)

- "اردو اصلا کجا هست؟"

"رامسر"

"توی این هوا و رامسر؟ اگر نروی چطور می شود؟"

"هیچ"

"پس نرو." و نگاهم کرد: "سفر به ما نیامده." و پای چرخ خیاطی بی حرکت و ساکت ماند تا بشنود که می گویم چشم، نمی روم. و من نرفتم. ماندم.

چشم های مامان درخشید. گفت: " این که می خواهم بمانی، فقط از ترس تنهایی است. وقتی نباشی تمام عید من می شود تنهایی." و باز پا زد: "در و دیوار شاخم می زند. روزم هزار سال می شود. من که جز تو کسی را ندارم." (صفحه 160)

- فهمیدم زمانی که تحمل فرهنگ همدیگر را نداریم، حرفی هم نداریم. فرهنگ زبان نمی طلبد، باید دل گرو گذاشت. گاهی پوشش ها و روکش ها نمایشی است برای نگه داشتن مرزها. آدم ها را نمی شود به صرف زبان و فرهنگ از هم سوا کرد، در جنگ ها و مصیبت ها که همه نیازمند و یکسان می شوند، فرهنگ بشری با زبان انسان اولیه به همه چیز فرمان می راند، آن وقت زمان تفاهم است و نقاب ها فرو می افتد. (صفحه 222)

- از هزار تا آدم یک رفیق سوا کن، از آن یکی هم بترس. (صفحه 228)

- چه جوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟ هسته آلبالو که نبود! (صفحه 239)

- عشق یعنی چی؟ یعنی تپش های بی دلیل قلب؟ یعنی نگاهی که روی اجزای صورتت می چرخد و بعد دیگر نیست؟ یعنی دیر جنبیدن و حسرتی که می ماند؟ شاید هم یعنی درد کشیدن و فشرده شدن دل که آدم هستی اش بیاید پشت چشم هاش. (صفحه 270)

- زندگی یعنی سیرک، بچه شیرهای کوچولو که شلاق بر تن شان می چسبد تا به حلقه ی آتش نگاه کنند، تکه ای گوشت نیم پز آبدار، یک شلاق، حلقه ی آتش، مربی، گوشت، شلاق، نگاه، مربی، شلاق، اشک، و بعد اراده ی پریدن. بچه شیرها زود یاد می گیرند که از حلقه ی آتش بگذرند، روزی می رسد به زودی که شلاق بر تن شان فرود نمی آید، ولی حرکت شلاق در هوا و ترکیدنش بر زمین همه ی درد کودکی را باز می گرداند تا شیر خسته از حلقه بگذرد که شب بتواند تنهایی اش را مرور کند. زن ها این جوری مادر می شوند، مردا این جوری پا به میدان مبارزه می گذارند، و بعد اشاره ی یک شلاق کافی است که هرکس با پیشداوری خود زندگی را تعریف کند. (صفحه 287)

- سفر یعنی دور شدن از یکنواختی. وسعت دید نسبت مستقیم دارد به بعد مسافت؛ هرچه دورتر، وسعت دید بیشتر. و من این را پیش از سفر نمی دانستم. سفر یعنی اینکه وقتی صبح از خواب بیدار شدی تعجب کنی، و از خودت بپرسی من این جا چه می کنم؟ (صفحه 306)

- عشق لحظه ی کشف دارد. نمی شود فراموشش کرد. حتی اگر آن عشق تمام شده باشد، از یادآوری لحظه ی کشفش مثل زخم تازه خون می آید. تا یادش می افتی مثل اینکه همان موقع با کارد زده ای توی قلبت. (صفحه 324)

 

* برای حل کردن ابهامات موجود در ذهنم در مورد این کتاب که برای بار دوم می خواندم، نیاز به بحث است. یک بحث طولانی برای پی بردن به همه ابعاد و یافتن جوابی برای علامت سوال های شناور.

** انگار که معروفی مهمان ناخوانده ی تعطیلات نوروز من است. سال گذشته، سال بلوا را همراه خود آورده بود...


عنوان: تماماً مخصوص

نویسنده: عباس معروفی

نشر: گردون - برلین

تعداد صفحات: 396

سال نشر:چاپ اول 1388 - چاپ دوم 1389

تماما مخصوص
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

می خواهم دوباره عاشق شوم

مولفین این کتاب همچون دیگر کتاب های روانشناسی خود در غالب داستان مطالب سنگین روانشناسی و مشاوره خود را به خواننده انتقال داده و خواننده نیز با اشتیاق غالب داستان را دنبال کرده و مطالب را اموزش میبیند. نکات جالب توجه این سری کتاب ها استفاده از احادیث و سبک زندگی اسلامی در مقابل یا تکمیل کننده روانشانسی غربی است. همانطور که دوستان مطلع هستند مشکل بزرگ روانشانسان استفاده نکردن از این علم اسلامی و تطییق ندادن با شیوه زندگی ماست که به نظر  این حقیر این مورد در این سری کتاب ها رعایت شده است.


همانطور که در تصویری از کتاب مشاهده میفرمایید نویسنده با هنر زیبای و ساده و روان خود تلاش دارد که تفاوت های زن و مرد را بیان کرده و راه های ایجاد رضایتمندی زناشویی را تعلیم دهد. هنگام مطالعه کتاب فکر میکردم که اگر زن و شوهر به این مسایل توجه نداشته باشند ان زندگی چه وضعیتی دارد. جواب آن را دوستان یحتمل در جامعه و روابط خانوادگی میبینند که اوضاع زیاد.....

مقداد تیموری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

حقیقت سمیر: خاطرات سمیر قنطار

پیشنهادی برای عید و یا نمایشگاه کتاب. کتاب خاطرات سمیر قنطار. کتابی به غایت خواندنی و جذاب.

ماجرای سمیر قنطار داستانی چند لایه و چند بعدی ست. از یک طرف او فردی ست کمونیست و محکوم به 500 سال زندان. فردی به غایت ارمانگرا و سر سخت و ایضا کسی که بیش از 4000 هزار کتاب خوانده. اما در زندان آشنایی با بچه های حزب الله لبنان و آشنایی با نهج البلاغه و داستان عاشورا و نیز تفسیری دیگر گونه از ماجرای خلافت او را به فکر فرو می برد. از طرف دیگر او فردی ست که 30 سال با اسراییلی ها زندگی کرده است و آنها را می شناسد ( چیزی که ما از خلق و خوی انان اصلا اطلاعی نداریم جز یک سری کلیات!) - بعد دیگر پیگیری سید حسن نصرالله برای آزادی یک فرد کمونیست هم جالب است.

در اوایل ماه رمضان امسال صفحاتی از کتاب را از آقای توکلی ( قبل از چاپ گرفتم) شاید 5 - 6 صفحه آن هم ماجرای تحول سمیر و جریان شیعه شدنش! ( که جالب است سمیر حتی بعد از زندان شدنش هم اعلام نکرده بود و در زمان آزادی گفته فقط با حماس همکاری خواهد کرد و نه با هیچ گروه دیگری). در فاصله کمتر از دویست متر از دانشگاه معارف تا مدرسه معصومیه. آنچنان غرق خواندن شدم که در راه میخکوب شده بودم و مشغول به خواندن.

اینها بخش های از جملات سمیر هستند: با درک مسئلۀ کربلا دیگر فهمیده بودم چرا سید حسن نصرالله فرزند خود را روانۀ مناطق اشغالی دشمن کرد و از شهادت فرزندش نهراسید.

یوسف وزنی درک و راه جدیدی را در بازخوانی قضایای خلافت به من نشان داد.
اینکه چگونه جریان خلافت با انحراف از مسیر نبوت و امامت به سمت حکومت پیش رفت، و به سلطنت اموی‌ها خاتمه پیدا کرد

با اینکه نماز نمی‌خواندم اما یوسف وزنی و دوستانش به هیچ وجه سعی نکردند مرا تحت تأثیر قرار دهند!

نهج‌البلاغه درک مرا از هستی فراتر برد. تشنۀ حقایق دیگری شدم که یوسف وزنی و دوستانش ترجمانی از آن حقایق بودند.
فهمیدم در شیعه الگوهای شایسته و متفاوت‌تری نسبت به جهاد وجود دارد

کتاب حقیقت سمیر واقعا خواندنی ست. یک فرد کمونیست که قبل از انقلاب در عملیاتی در اسرائییل دستگیر می شود. فردی آرمانگرا و مقاوم. جالب است فردی که کمونیست بوده و حتی عضو حزب الله نبوده اما سید حسن نصرالله پیگیر آزادی اش می شود. در زندان تحت تاثیر نهج البلاغه و یوسف وزنی قرار می گیرد و تحول ش شروع می شود... با اینکه در همان زندان هم اعلام کرده بود بعد از آزادی فقط با حماس همکاری خواهد کرد. اما باز هم سید حسن نصرالله شخصا پیگیر آزادی او بوده و....

ایمان نوروزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa