این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام هانس شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند». فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه. ولی او رفته.


سبک کتاب و توصیفات لحظات رمانتیک ان خیلی شبیه به کتاب های امیر خانی است 

در نقاط مختلف این کتاب اعتراض به دینداری و کاتولیک بودن دیده میشه به صورتی که عامل تمام بد بختی های هانس بازگشت به دین ، ماری است. 

نویسنده جامعه ی دیندار و کاتولیک آن زمان را به جامعه ریا‌کار و نون به نرخ روز خور نشان می دهد که افراد آن با تغییر زمان اعتقادات و افعالی کاملا متضاد با تفکرات گذشته دارند.