صفرم- زمانی که کتاب خرده جنایت های زناشوهری در گروه معرفی شد، از موضوعش خوشم اومد اما چون اهل خواندن نمایشنامه نیستم و همیشه احساس میکنم کمی کسل کننده است . . . فقط . . . خوشم آمد . . . و دیگر سراغش نرفتم. تا اینکه قرار بر این شد که این کتاب به صورت جمعی خوانده بشه. نتیجتا مجبور بودم اولین نمایشنامه رو در عمرم بخونم. هنگامی که برای خرید کتاب به کتابفروشی رفتم و اسم کتاب رو گفتم، هنوز حرفم تموم نشده بود که کتابفروش گفت بله داریم و کتاب را سریعا آورد. جلدی ساده و زیبا. خرده جنایت های زَناشوهری . . . از دیدنش تعجب کردم چون تا به حال فکر میکردم اسم کتاب خرده جنایت های زناشویی است، هرچه میخواهم این اسم جدید را در ذهنم هضم کنم نمیشود، گفتن اسم جدید به لحاظ آهنگی کمی سخت است. ای کاش مینوشتن خرده جنایت های زناشویی. به لحاظ آهنگی تودل برو تر بود. ضمن اینکه اولین باره که کلمه ی زناشوهری رو میشنوم و میبینم. البته زناشویی هم همینه و دقیقا به علت اینکه زناشوهری کلمه ی سختی است به این حالت تبدیل شده. با خودم توجیه میکنم: زناشویی در جامعه یک خورده بار معنایی ممنوعه پیدا کرده مخصوصا این که با جنایت ها همراه بشه!، مسئولین ارشاد با خودشون فکر میکنن جنایت های زناشویی چه شود؟؟. قانع می شوم که همان ترکیب نامانوس و ناهم آهنگ زناشوهری خوبه (لااقل برای چاپ کتاب). به هر حال، موضوع جذاب و همچنین انتشارات قطره و البته چاپ شانزدهم که روی کتاب حک شده بود کمکم کردند تا کتاب رو شروع کنم. اما شروع شدن کتاب همانا و کشش عمیق داستان و تعلیق مناسب اون همانا.
یکم- یکی از علایق من بررسی تفاوت های روانشناختی کاربردی زن و مرده. و زمانی که کتاب رو میخوندم مطالبی که قبلا در این مورد مطالعه کرده بودم برام لحظه به لحظه تداعی می شد. در واقع نویسنده از پس ساختن دو شخصیت مرد و زن واقعی براومده و شخصیت های ساخته شده مصنوعی نبودن. بسیاری از مشکلات به وجود آمده در مسائل زناشویی (بخوانید زناشوهری که ناجور نشه) که منجر به گفتگوها و جر و بحث های طولانی می شود از نظر من ناشی از دو مسئله ی "خیالی" است:
- خیالپردازی زنانه
- بی خیالی مردانه
هر دو در این کتاب به خوبی نشان داده شده اند. مثلا به بخش هایی از اون توجه کنید:
صفحه 72 :
لیزا: اگه هیج وقت بهم نمیگه که داره بهم خیانت میکنه برای اینه که دائم این کارو میکننه. اگه هیچ وقت درباره ی بقیه ی زن ها باهام صحبت نمیکنه برای اینه که اونارو دائم میبینه (خیال پردازی زنانه و نتیجه گیری های یک طرفه)
ص 75:
ژیل: این چیزیه که تو فکر میکنی. چه میدونی.
لیزا: آره ولی تصور میکنم . . . .
ژیل: میدونی یا تصور میکنی؟
لیزا (نعره میزند) تصور میکنم! ولی چه فرقی می کنه؟ همون قدر دردناکه
ژیل شایدهم بیشتر. (مکث) موریانه ها! میدونم این موریانه ها کجان. کجان: تو کله ات. (ژیل این خیالپردازی های تصاعدی رو به موریانه هایی تشبیه میکنه که توی ذهن لیزا وول میخورن)
لیزا چاره ای ندارم: تو که هیچی بهم نمیگی. (لیزا عنوان میکنه که علت این لیز خوردن موریانه ها توی مغزش بی خیالی و عدم صحبت کردن ژیله)
ژیل: گفتن همه چیز به نظر کار بجابی نیست.
دوم- در صفحه ی 44 مطالبی از قول ژیل در مورد کتاب خرده جنایت های زناشوهری که خودش نویسنده ی اونه مطرح میشه. این قسمت داستان اصلا به دلم نچسبید و یک خورده حالت مصنوعی داشت. به نظرم نیازی نبود که نویسنده همه چیز رو در مورد این کتاب و تفکرات ژیل توضیح بده بلکه می تونست داستان رو طوری جلو ببره که نظرات ژیل در مورد کتاب خودش روشن بشه و خواننده لذت "کشف کردن" این نظرات رو برای خودش محفوظ نگه داره.