پیشنهاد کتاب پارسی

۳ مطلب با موضوع «ادبیات :: داستان بلند» ثبت شده است

خدمتکار و پروفسور

عنوان: خدمتکار و پروفسور
نویسنده: #یوکو_اوگاوا
ناشر: آموت
چاپ اول زمستان 91
248صفحه

ژاپن و پیشرفت صنعتی اش، همیشه در ایران و برنامه های تلویزیونی مورد توجه بوده و هست. دریکی از مستند هایی که مدت ها قبل درباره این کشور پیشرفته دیدم درین باره بود که ریاضیاتی که به دانش آموزان دبستانی آموخته می شود کاملا قابل لمس و درک است. حجم ظرف را خود دانش آموزان با روش هایی اندازه می گیرند و این روش ها باعث علاقه بیشتر و ملموس شدن درس می شود. آن موقع تصور دقیقی ازین روش ها نداشتم! تا این که این کتاب را خواندم.
نویسنده این کتاب بانوی ریاضیدان ژاپنی است و در خلال داستان، مفاهیم پایه ریاضیات تا اعداد اول و فرمول فرماو.. به سادگی و شیرینی جالبی بیان می کند. شاید اگر همه ما، ریاضیات را از چنین معلمی یاد می گرفتیم حالا خیلی آدم های باهوش تری بودیم.

داستان کتاب هم درباره پرفسوری ریاضیدان است که 14سال قبل در اثر تصادف، حافظه اش دچار مشکل شده و حافظه اش قدرت نگهداری 80 دقیقه را دارد. نهمین خدمتکاری که آژانس به منزل پروفسور می فرستد زن آرام و بی حاشیه ای است که پسربچه ای 10ساله دارد و داستان این دونفر با پروفسور و آموزش ریاضیات به این دونفر ماجرای اصلی داستان هست.

-من جذر صدایت می کنم!علامت رادیکال علامت سخاوتمندی است چون به تمام اعداد سرپناه می دهد.

-حقایق ابدی چیزهایی نیستند که قابل مشاهده باشند و تو هم نمی توانی آن ها را در اجسام مادی و پدیده های طبیعی و یا حتی در احساساپ بشری ببینی .اما ریاضیات این توان را دارد که نوری به آن ها بتاباند و به آن ها صورت ببخشد. درواقع چیزی وجود ندارد که مانع ریاضیات در این راه باشد.

-ریاضیات دلیلی است بروجود خداوند چون ریاضیات مطلق و فاقد تناقضات است.اما شیطان هم باید وجود داشته باشد چون قادر به اثباتش نیستیم.



عطیه فرخزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

پیرمرد و دریا

مقدمه غیر ضروری:

کافه Mr. Falcon، خیابان Glebb، ساعت 7 شب چهارشنبه، پیرمرد و دریا.

این تمام چیزی بود که از این جمع کتابخوانی میدونستم.

درواقع حتی نمیدونستم که Mr. Falcon اسم یه کافست. فکر میکردم آدمی کسی هست که باید بریم اونجا پیشش!

چند روز قبل به همین نیت کتاب رو از کتابخونه گرفته بودم و شب قبل تمومش کرده بودم.

حالا هم ساعت 6 بود و فرصت داشتم که برم و به جمع بپیوندم. ولی چه جمعی؟! 

تنها یک باور بود که منو به جلو میروند و اونم این بود که کتابخونا حرف هم رو میفهمن!

ساعت هفت در حضور Mr.Falcon بودم. آقای فالکون پیر، یه کافه قدیمی بود که ظاهری هم نداشت. به عبارت درست تر ظاهرش کافی بود تا همونجا دور بزنم و برگردم. خیابان Glebb هم یه چیزی تو مایه های خیابون انقلاب خودمون بود.

با خودم گفتم کتابخونا حرف همو میفهمن و رفتم داخل. سعی کردم از روی قیافه افرادی که دور میزها نشسته بودن حدس بزنم کدومشون این جمع مورد نظرن. حدس زدم و رفتم و پرسیدم. البته حدسم اشتباه بود چون اون جمع طبقه ی بالا بود.

از یکی از دهلیزهای Mr.Falcon رفتم بالا تا وارد قلبش شدم! درو دیوار اتاق قرمز بود و یه لامپ هم اونو روشن کرده بود. از پشت در چند نفری دیده می شدن. رفتم تو و سلام کردم و بابت تاخیرم عذرخواستم. 

جمع یه جمع 8 نفره بود که هم توشون کتابخونای حرفه ای بودن هم افراد علاقه مند و هم یک نویسنده.

اول یه رای گیری کردن که کیا از کتاب خوششون اومده؟ جز من و یک آقای دیگه نظر بقیه منفی بود و اینجوری شد که بحث کتاب آغاز شد. 

حوالی نیم ساعتی اکثریت جمع در حال انتقاد از کتاب بودن. من هم این وسط ساکت نشسته بودم.  به این خاطر که ببینم اصلا چه جور جمعی هستن و البته هم به این خاطر که بفهمم چی میگن!😄

دوستی که مدیریت گفت و گو ها رو به عهده داشت متوجه این سکوت طولانی من شد و یدفعه رو به من کرد و گفت. خب تو با از این کتاب خوشت اومده بود بفرما بگو چرا؟! و من بالاجبار شروع کردم.

معرفی کتاب:

پیرمرد و دریا یک دنیای تراژیک کوچک است خیلی شبیه به دنیای تراژیک بزرگ ما و اگر دردآشنایی بخواهد طعم گزنده ی تراژدی را زیر زبان مزمزه کند این داستان میتواند گزینه مناسبی باشد. شاید یکی از دلایل استقبال از این داستان کلاسیک این باشد که داستان به شدت نمادین است و خیلی از افراد و اماکن مهم در داستان با اسم معرفه بیان میشوند. پیرمردی داریم و دریایی، پسر جوانی و روستایی و ماهیگیرانی داریم و ماهی ای! مثل داستانهای کودکانه.


پیر مرد ماهیگیری در داستان هست که معاشش و آبرویش در خطرند و برای نجات هر دو دل به دریا می زند. واگویه ی پیرمرد در در طول زندگی سه روزه اش در دل دریا صحنه ی زیبایی از مبارزه و حیات آدمی بین دو لبه ی بیم و امید خلق می کند. صحنه هایی بسیار شبیه به تجربه های هر روزه ما. چه آنجا که به خودمان مغرور می شویم و چه آنجاها که خودمان را دست کم میگیریم. مثل همه ی لحظاتی که به خیلی از مسلمات شکی کنیم و به خیالاتمان پر و بال می دهیم. عجیب نیست که پایان بندی این داستان هم بسیار شبیه به تجربه ی مشترک همه ی آدمهاست.


پیر مرد و دریا یکی از داستان های نیمه بلند و از معروفترین آثار ارنست همینگوی است. همین کتاب کوتاه البته یکی از دلایل مهم دریافت جایزه نوبل همینگوی در سال 1954 میلادی است. 

این کتاب در ایران با ترجمه مرحوم نجف دریابندری و توسط انتشارات خوارزمی در 222 صفحه مصور چاپ شده است. در این ترجمه مقدمه دقیق و کارشناسانه ای در مورد ارنست همینگوی به قلم دریابندری نوشته شده است.


 م
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حامد نصرتی

رساله درباره ی نادر فارابی

مستور چهار سال قبل در بخش کوتاهی از کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار پای نادر فارابی را به داستان هایش باز کرد و در پاورقی توضیح داد که در  آینده درباره ی او خواهد نوشت. و اینک این کتاب رساله ای کوتاه درباره ی شرح حال اوست و آنچه که او را به ناپدید شدن سوق داد.

جدید ترین اثر مستور فرقی بسیار مهم و اساسی با هرآنچه که تا به حال از مستور خوانده ایم دارد. سبک نگارش کتاب، اصلا داستان گونه نیست و بیشتر شبیه مقالات اجتماعی است با دغدغه ی آسیب شناسی و ریشه یابی مسائل. این رساله از چهار بخش تشکیل شده است:

بخش اول،گزارش فشرده ای درباره نادر از زبان خسرو، دوست و همکارش. بخش دوم، نگاه کوتاهی است بر روزهایی که نادر در مدرسه تدریس می کرد. بخش سوم، دست نوشته ای از نادر قبل از ناپدید شدنش. و بخش چهارم، یادداشتی کوتاه درباره سرانجام نادر، که به گفته مستور تنها برای احترام به خوانندگانی آورده شده است که بیشتر از زندگی آدم ها به سرانجام آن ها علاقه مندند. 

مستور در مقدمه کتاب گفته است که همیشه نوشتن برایش کاری غیرقابل تحمل و عذاب آور بوده است اما این بار نوشتن درباره ی نادر فارابی آن را به شکل سُکرآوری به کاری لذت بخش تبدیل کرده است. لذتی که نه تنها در برابر رنج نوشتن ایستاده است بلکه به نظر می رسد، آن را مغلوب هم کرده است، آن هم با هدف کمک کردن به خواننده برای جست و جوی راهی معقول برای درک و تحمل زندگی.

 

- مادرم می گوید آدم ها وقتی می میرند پیش خدا می روند اما من دوست دارم هیچ کس نمیرد و خدا پیش ما بیاید. (صفحه 17)

- اگر در داروخانه باشی اما دارو نخواهی، یا در فرودگاه اما نه به دلیل سفری یا بدرقه ای یا استقبالی، یا در گورستان اما نه به خاطر مرگ خویشی، آشنایی، دوستی و اگر اصلا جایی باشی که لازم نیست باشی، از نوعی استغنا برخورداری. رها از شادی یا اندوه یا اضطراب یا خشم یا انتظار یا هر حس انسانی دیگری که بقیه ی حاضران آن جا درگیرش هستند. این اتلاف وقت های مفید از جنس همان کارهای دوست داشتنی/ احمقانه ای هستند که مرزهای باشکوه تلاقی خرد ناب و جنون را می سازند. (صفحه 29)

- گمونم صرف دونستن این که وجود داریم اون قدر وحشتناکه که باید راهی برای فرار از این وحشت و یا دست کم کاهش و یا فراموش کردنش پیدا کرد. (صفحه 40)

- نادر فکر کرد که همه این ها به خاطر چند گرم فسفر و مغز است. چند گرمی که هیچ ابوعلی سینایی برای داشتنش زحمت نکشیده و هیچ اردکی را نمی توان به خاطر نداشتنش مقصر دانست. (صفحه 63)

- کاش می شد سوزن بزرگی، سوزن خیلی بزرگی، سوزن خیلی خیلی بزرگی از قطب شمال در زمین فرو کرد تا از قطب جنوب بزند بیرون و بعد زمین را مثل فرفره روی نوک سوزن آن قدر تند چرخاند تا همه ی آدم ها از روی آن پرت شوند بیرون. (صفحه 75)

 

* همیشه آرزو می کردم که آن قدر وقت داشته باشم و آن قدر درس نداشته باشم، تا بتوانم در سالن مطالعه هایی که نمی شود درونشان درس خواند، بنشینم و یک دل سیر کتاب غیر درسی بخوانم. دو ساعت وقت آزاد امروز باعث شد تا با نادیده گرفتن انبوه درس های نخوانده به سالن مطالعه بروم و خودم را به آرزوی دیرینه ام برسانم.

** مستور در این کتاب یا در این رساله طوری از نادر فارابی حرف می زند که باور می کنی انسانی واقعی است و وقتی کتاب را می بندی به تمام افراد کنارت با شک نگاه می کنی که نکند این همان نادر باشد؟ ولی بیشتر که فکر می کنم واقعی بودن نادر باورم نمی شود. من به مستور بودن خود مصطفی مستور در دل نادر فارابی مشکوکم. شاید رساله ای باشد درباره مصطفی مستوری که توانایی ناپدید شدن را ندارد، یا خودش را در دل داستان ها و نوشته هایش ناپدید کرده است.

*** تصویر روی جلد خیلی خیلی برازنده ی محتوای کتاب است.


عنوان: رساله درباره ی نادر فارابی

نویسنده: مصطفی مستور

نشر: چشمه

تعداد صفحات: 84

سال نشر:چاپ اول 1394

رساله درباره ی نادر فارابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان