پیشنهاد کتاب پارسی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

جستارهایی در باب عشق

-معرفی من قرار بود با این جملات آغاز بشه:

"آلن دوباتن نه فیلسوف است و نه روانشناس، یک آرشیتکت است که بسیار فکر و تحلیل می کند".

- چندهفته پیش حین کتابگردی به کتابی برخوردم که جلدش آشنا بود. به یاد نمی آوردم که کتاب را کجا دیده ام. چند سطری از اواسط کتاب را خواندم و به نظرم بد نیامد اما از آنجا که چند کتابی در دست داشتم یک سلسله محاسبات پیچیده از قیمت کتابهای فعلی باضافه قیمت کتاب مذبور منهای موجودی احتمالی کارت ضربدر ضریب بحران آخر برج که البته در کسری از ثانیه از ذهن من گذشت منجر به این شد که مصلحت را در آن ببینم که خرید این کتاب را به زمان دیگه ای موکول کنم.

_ گذشت و گذشت تا پنجشنبه گذشته از کنار کتابفروشی بزرگی رد شدم که ظاهرا تازه افتتاح شده بود. به مناسبت خبر خوب افتتاح یک کتابفروشی آنهم در نقطه ای که قطعا چند ده میلیون اجاره مکانش هست تصمیم گرفتم خودم رو به چند کتابی مهمان کنم.

- یکی از این کتابها همان کتاب مالوف بود با نام "جستارهایی در باب عشق".

-تصویر روی جلد و عنوان کتاب ذهن رو برای خواندن یک کتاب علمی روانشناسی آماده می کند. کتاب بدون هیچ مقدمه ای شروع می شود و راوی ماجرای خودش را تعریف می کند. کتاب در واقع منولوگ گوینده است از آنچه در حین آشنایی و ارتباط با دختری به نام کلوئه در ذهنش می گذرد. اما مسأله اینجاست که جریان فکری راوی شدیدا سیال است و به صدا در آوردن هرتار در ذهنش چندین تار دیگر را به صدا در می آورد. و به این شکل پای موضوعات متفاوتی از حوزه های ادبیات، فلسفه، روانشناسی، سیاست ، هنر و ... به این ماجرا باز می شود.

- جستارهایی در باب عشق بیست و چهار  فصل کوتاه دارد که هر فصل متناسب با مرحله متناظر از این رابطه است به نحوی که آغاز تا پایان آن را در بر میگیرد. 

- در هر فصل راوی کنش ها و واکنشها را زیر ذره بین فکرش گذاشته است و تحلیل های جالب توجهی ارائه داده است.

- نویسنده را نمیشناختم و بعد از مطالعه کتاب جستجوی کوتاهی در مورد آثار دیگرش داشتم و کاشف به عمل آمد که آلن دوباتن هم فیلسوف است و هم روانشناس! البته نه به معنای خاص بلکه به این معنا که در این حوزه ها فعالیت می کند و می نویسد. نکته جالب توجه دیگر رده بندی این کتاب بود که جزو کتب داستانی(Fiction) نویسنده به حساب می آید.

- هنر نویسنده در این کتاب ابتدا خلاقیت و دانشش است که به خوبی توانسته است در مورد این مسئله به ظاهر غیر عقلی فکر کند و بنویسد. بعد از آن تواناییش در انتقال این مفاهیم در قالب یک داستان روایی نسبتا جذاب است . توصیفات دقیق خواننده را به این نتیجه میرساند که این احتمالا تجربه خود نویسنده است ولی همانطور که گفته شد داستانی طراحی شده بوسیله اوست.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حامد نصرتی

مروارید

"کینو" و "خووانا" پس از مدت ها صاحب یک بچه می شوند: "کایوتیتو". آن ها زندگی سخت و جانفرسای خود را به همراه دیگر سرخپوستان بومی، در کپرهای حصیری دور از شهر  و در کنار ساحل می گذرانند و قوت بخور و نمیر خود را نیز از دریا کسب می کنند. اما در اولین روزهای خوش زندگی آن ها که با به دنیا آمدن بچه به دست آمده بود، اتفاق ناگواری می افتد و یک عقرب کایوتیتو را نیش می زند:

"خووانا طفل را در بغل گرفته بود. جای نیش را که هم اکنون سرخ شده بود پیدا کرد و لب های خود را بر آن نهاد و شروع به مکیدن کرد. می مکید و تف می کرد، می مکید و تف می کرد و طفل جیغ می کشید".

خبر نیش عقرب به تنها فرزند کینو و خووانا، همسایگان را در آن جا جمع می کند. اما خووانا که زنی آبدیده و مقاوم است، برخلاف رسم های نانوشته ی قبیله ای خود، در همین هنگام جیغ می کشد که"

-         "دکتر، برو دکتر بیار!

این عبارت دهن به دهن به خیل همسایگانی رسید که در حیاط کوچک پشت کپر در هم تپیده بودند. آن ها گفته ی خووانا را میان خود تکرار می کردند :خووانا گفت برو دکتر بیار! به حق چیزهای نشنیده!"

سرخپوستان، مدت هاست که عادت کرده اند مستقل رندگی کنند و در امور معاش به هیچ وجه محتاج سفیدان نگردند. تنها ارتباط آن ها و شهر خلاصه می شد به فروش محصولاتی که از دریا به دست می آوردند آن هم به نحوی که با ارزان ترین قیمت ممکن مجبور بودند آن ها را به فروش برسانند.

همه می دانند که تنها دکتر شهر هیچ گاه پایش را به این بیغوله آباد نمی گذارد اما خووانا نگران بچه است و آن ها تصمیم می گیرند که به شهر روند و همسایگان نیز به همراه آنان می روند. کینو ننگ درخواست از دکتر را به جان می خرد هرچند که می داند او به این بی سر و پاها توجهی نمی کند. سفیدها فقط دنبال پولند! دکتر، عجز و لابه ی مردمان کپرنشین بی پول را که دسته جمعی به در خانه ی او آمده بودند پس می زند و حتی حاضر نمی شود آن ها را ببیند.

خووانا تصمیم می گیرد به دنبال مروارید برود بلکه بتواند با آن هزینه ی درمان فرزندش را تهیه کند. احتمال یافتن یک مروارید بزرگ، آن هم در این موقعیت، بسیار کم و بهتر بگویم صفر است. اما کینو با نیروی ایمان برای خانواده اش به زیر دریا می رود و و طلب او و دعاهای خووانا باعث می شود که "بزرگترین مروارید جهان" را بیابد. این خبر در سراسر شهر پخش می شود . . .. یافتن مروارید، تازه ابتدای داستان پر فراز و نشیب کینو و خوواناست که برای آینده ی فرزندشان رویاهایی را در سر می پرورانند.

داستان مروارید که براساس یکی از حکایت های قدیمی مردم مکزیک نوشته شده است. وصف زندگی فقیرانه ی صیادان بومی مکزیک است که نخواسته اند از مادر طبیعت پیوند ببرند و به نوکری سفیدپوستان، که آیین و زبان و تسلط اقتصادی خود را به زور اسلحه به آن ها تحمیل کرده اند، درآیند (پشت جلد کتاب).

حکایت این کتاب، در واقع حکایت یک تکه ی کوچک شن است:

"گاهی برای یکی از صدف ها حادثه ای روی می داد و ذره ای شن به شکمشان وارد می شد و لای چین های عضله اش می خلید و درون آن جای می گرفت و گوشت او را می آزرد. صدف برای حفظ خود از آسیب این جرم بیگانه لعابی لطیف بر آن می نشاند و آن را در این لعاب زندانی می کرد، اما ترشح لعاب همین که شروع می شد دیگر بند نمی آمد، تا این که مروارید با آشوب طوفانی یا تکان مدی بیرون افتد یا صدف شکسته شود".

 اما این کتاب به داستان مروارید در دریا نمی پردازد بلکه حکایت زمینی آن را بازگو می کند. در دریا، مروارید شنی بی مقدار است که حسب اتفاق درون یک موجود زنده قرار میگیرد و او سعی می کند خود را از شر این شن مزاحم نجات دهد. اما بر روی زمین –این شن- آن قدر ارزشمند می شود که خون انسان ها به خاطرش ریخته می شود، عواطف و احساسات، مغلوب رنگ سفیدش می شود و عقل و منطق فریفته ی هیئت زیبای او.

مروارید، داستان شکر و کفر انسان است. کشمکشی نامحدود میان امیال و غریزه های حیوانی و وسوسه های شیطانی، و از طرف دیگر عقل و منطق و احساسات انسانی. مروارید داستان طمع انسان است، همانی که آدم را از بهشت به بیرون افکند.

"مروارید" یکی از داستان های محبوب نویسنده ی معروف آمریکایی "جان شتاین بک" است که "سروش حبیبی"، مترجم زبردست چند زبانه، آن را از انگلیسی به فارسی برگردانده و انتشارات "فرهنگ معاصر" در ظاهری زیبا و در قطع پالتویی چاپش کرده است. داستانی کم حجم اما پرمغز.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایمان تاجی

اخلاق پیامبر و اخلاق ما

درباره ی نویسنده: دوستان اگر یادشان باشد در درس ادبیات یکی از پایه های دبیرستان (حداقل برای ما دهه شصتی ها) درسی داشتیم به نام "مایع حرف شویی" که موضوع آن اندر فواید کم صحبتی بود و زبان طنز شیرینی داشت. نویسنده ی آن مقاله از روزنامه نگاران و طنزپردازان به نام معاصر، جلال رفیع است. اگر برنامه ی مسابقه ی طنزی که در تلویزیون پخش می شود را که اسمش را هم یادم نیست نگاه کرده باشید مجری آن برنامه برادر همین جلال است به نام رضا. بگذریم، قلم جلال رفیع قلمی بسیار شیوا و دارای طنزهای درون متنی بسیار دلچسب است. نمی دانم تا به حال چه بر سر آن درس مایع حرف شویی آمده، خدا کند که مسائل سیاسی باعث نشده باشد که آن درس از کتاب ها حذف شود اما به هر حال جلال رفیع تا به حال سه چهار کتاب چاپ شده دارد که اگر عمری باشد دوست دارم آن کتاب ها را بعدا معرفی کنم.

درباره ی موضوع کتاب- در روی جلد کتاب با رنگ سفید و در زمینه ای آبی و به خط نستعلیق کامپیوتری نوشته شده است: اخلاق پیامبر و اخلاق ما. اما اگر ریزنوشته های بالا و پایین آن را بخوانیم این طور می شود: یادداشت های پاریس، پکن، تهران -اخلاق پیامبر و اخلاق ما- نونگاهی به سلوک اخلاقی پیامبر و نقد طنزآمیز خُلقیات خودمان. با این توصیف، موضوع کتاب روشن می شود. این کتاب در واقع یادداشت های نویسنده در سفرهای خود به جاهای مختلف و کسب تجارب گوناگون است. اگر خرده نگیرید که جمله ی بعدی مربوط به قسمت قبل (درباره ی نویسنده) است باید بگویم جلال رفیع فردی جهان دیده، آدم دیده و کتاب دیده است. او در حین زندگی خود (و با این دیده های زیاد!) با فرهنگ های مختلف آشنا شده، انسان های گوناگون و رفتارها و کردارهای مختلف را مشاهده کرده و همچینن به علت مداومت بر مطالعه با متون دینی نیز آشنایی خیلی خوبی دارد، اینها را بگذارید در کنار قلم زیبا و طرز شیوای آقا جلال و کتاب حاضر را با این مقدمات در نظر بگیرید. در این کتاب مقایسه ای می شود میان رفتارهای ما در جامعه و همچنین اخلاق پیامبر که به قول خوش هدف بعثتش اتمام مکارم اخلاق بوده است و البته انتظار می رود که اسوه و الگوی ما در آداب فردی و اجتماعی باشد. برخی از سرفصل های این کتاب بدین شرح است: ماهواره های من!، محمّد و مسیح، رؤیای ملیکا، مدینه عصر تو و مدینه عصر من، در فضایل و مناقب ریاکاری(!)، چریدن در مرتع آبروی دیگران، افسانه ای به نام وفاداری(!) ، ستّارالعیوب و عبّاسقلی خان، جوهر مشترک ادیان، اخلاق خیابانی در کوچه های کافرستان(!) ، دین و انتخاب و آزادی، عشق و عقل.

درباره ی ناشر: به طور کلی ناشرها را می توان در چهار دسته قرار داد:

1-    ناشرانی که کتابِ خوب چاپ می کنند و کتاب را هم خوب چاپ می کنند.

2-    ناشرانی که کتابِ خوب چاپ می کنند اما متاسفانه کتاب ها را خوب چاپ نمی کنند     

3-    ناشرانی که کتاب خوب چاپ نمی کنند اما همان هایی را که چاپ می کنند خوب چاپ می کنند.

4-    ناشرانی که نه کتاب خوب چاپ می کنند و نه خوب کتاب چاپ می کنند.

دسته ی اول (و همچنین دیگر دسته ها ) را نیز می توان به دو گروه تقسیم کرد، آن هایی که کتاب هایشان را با قیمت بالا چاپ می کنند (قیمت خانوادگی!) مانند هرمس یا سخن، و دیگرانی که با قیمت نازل تر چاپ می کنند (همانند اطلاعات یا دلیل ما). در دسته ی دوم مثلا می توان به انتشارات علمی فرهنگی اشاره کرد. دسته ی سوم هم ناشرانی هستند که برای کسب درآمد فعالیت می کنند و مجبورند با ظاهر آراسته درون نامناسب خود را بپوشانند. حکمت حضور دسته ی چهارم را در میان ناشران هنوز کشف نکرده ام و به محض کشفش اطلاع رسانی خواهم کرد، ظاهرا جزو عجایت کشور ماست!.

ناشر این کتاب، اطلاعات، همان ناشر روزنامه ی اطلاعات است به سرپرستی مرد دانش دوست و فرهنگ گستر و دوست داشتنی جناب مستطاب، محمود دعایی. کتاب با جلدی زیبا به رنگ آبی خوش رنگ چاپ شده. رنگ کاغذ کتاب کمی به کاهی می زند و از این نظر چشم را هنگام خواندن خسته نمی کند. قیمت آن هم منصفانه و متعادل است. بهتر بگویم در میان هم حجمانش واقعا پایین تر است.

درباره ی خودمان: خواندن این کتاب شاید موهبتی باشد یا هدیه ای که در روز عید تولد پیامبر نصیب کسی شود. با خواندن آن هر کس می تواند خود را در ترازوی اخلاق پیامبر بسنجد و حداقل برای مدتی در این دنیایی که اصلا وقتی برای فکر کردن برای خودمان نداریم، کمی زمان گذاشته و به رفتار و کردارمان نگاهی انتقادی بیندازیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی