پیشنهاد کتاب پارسی

۸۴ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

خدمتکار و پروفسور

عنوان: خدمتکار و پروفسور
نویسنده: #یوکو_اوگاوا
ناشر: آموت
چاپ اول زمستان 91
248صفحه

ژاپن و پیشرفت صنعتی اش، همیشه در ایران و برنامه های تلویزیونی مورد توجه بوده و هست. دریکی از مستند هایی که مدت ها قبل درباره این کشور پیشرفته دیدم درین باره بود که ریاضیاتی که به دانش آموزان دبستانی آموخته می شود کاملا قابل لمس و درک است. حجم ظرف را خود دانش آموزان با روش هایی اندازه می گیرند و این روش ها باعث علاقه بیشتر و ملموس شدن درس می شود. آن موقع تصور دقیقی ازین روش ها نداشتم! تا این که این کتاب را خواندم.
نویسنده این کتاب بانوی ریاضیدان ژاپنی است و در خلال داستان، مفاهیم پایه ریاضیات تا اعداد اول و فرمول فرماو.. به سادگی و شیرینی جالبی بیان می کند. شاید اگر همه ما، ریاضیات را از چنین معلمی یاد می گرفتیم حالا خیلی آدم های باهوش تری بودیم.

داستان کتاب هم درباره پرفسوری ریاضیدان است که 14سال قبل در اثر تصادف، حافظه اش دچار مشکل شده و حافظه اش قدرت نگهداری 80 دقیقه را دارد. نهمین خدمتکاری که آژانس به منزل پروفسور می فرستد زن آرام و بی حاشیه ای است که پسربچه ای 10ساله دارد و داستان این دونفر با پروفسور و آموزش ریاضیات به این دونفر ماجرای اصلی داستان هست.

-من جذر صدایت می کنم!علامت رادیکال علامت سخاوتمندی است چون به تمام اعداد سرپناه می دهد.

-حقایق ابدی چیزهایی نیستند که قابل مشاهده باشند و تو هم نمی توانی آن ها را در اجسام مادی و پدیده های طبیعی و یا حتی در احساساپ بشری ببینی .اما ریاضیات این توان را دارد که نوری به آن ها بتاباند و به آن ها صورت ببخشد. درواقع چیزی وجود ندارد که مانع ریاضیات در این راه باشد.

-ریاضیات دلیلی است بروجود خداوند چون ریاضیات مطلق و فاقد تناقضات است.اما شیطان هم باید وجود داشته باشد چون قادر به اثباتش نیستیم.



عطیه فرخزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

زبان قرآن، تفسیر قرآن

قرآن کتابی است که به اعتقاد عموم مسلمانان حاصل وحی خداوند به پیامبر خود، محمد است. طی قرون متمادی این متن، مورد تحلیل و تفسیر بسیاری از عالمان قرار گرفته است. اما در صد سال اخیر که علوم به سرعت زیادی رو به پیشرفت گذاردند و علوم انسانی نیز از این قاعده مستثنا نبود روش های جدیدی در نقد متون در جوامع غربی به وجود آمد که توانست رهیافت های نو و بدیعی را به حوزه ی علوم انسانی بگشاید. یکی از متونی که مورد تحلیل و نقد غربیان قرار گرفته قرآن است. غربیان یا اصطلاحا مستشرقان با استفاده از ابزار روش های جدید در علوم انسانی تحقیقات بسیاری را در مورد قرآن انجام داده اند.

همان طور که قبلا و در معرفی کتاب میراث مکتوب شیعه گفته بودم متاسفانه اکثریت علمای ما ارزشی برای این گونه تحقیقات قائل نیستند و صرفا همان دیدگاه سنتی خود را کاملا صحیح و بدون مشکل می پندارند. اما باید دانست که دامنه ی کاری و اثرگذاری این تحقیقات به جایی رسیده است که کم کم مجبورند به آن حوزه ها توجه بیشتری نمایند. تحقیقات غربیان در واقع نگاهی برون دینی به متون اسلامی است. در مورد قرآن نیز از این نظر که فرد محقق پروای اعتقاد ندارد و بی محابا می تواند نظرات علمی خود را در مورد متن بیان کند ارزشمند است. باید قبول کنیم که هرچه هم بی طرف باشیم مسلمان بودن ما و تعصبمان به قرآن می تواند بر نتایج تحقیقمان اثر بگذارد. البته این به آن معنا نیست که غربیان هرچه می گویند درست است، به هیچ وجه. اتفاقا در بسیاری موارد –بیش تر از بیست سی سال گذشته به قبل تر- چون آن ها منابع کمی دسترسی داشتند نتایجشان بعضا نصفه و نیمه بود. به هر حال پژوهش های غربی در باب قرآن می تواند چه برای عالم دینی و چه برای خواننده ی علاقمند به این جور حوزه ها مفید و مثمر مثمر باشد.

کتاب "زبان قرآن، تفسیر قرآن" در واقع مجموعه مقالات قرآن پژوهی غربیان است که قبلا توسط مترجم و قرآن پژوه زبردست، "مرتضی کریمی نیا" ترجمه شده بوده و در مجلات مختلف به چاپ رسیده بوده. اکنون این مقالات جمع آوری شده و در یک جلد توسط انتشارات هرمس چاپ شده است. کریمی نیا مترجمی چند زبانه است و از آلمانی و انگلیسی و عربی ترجمه می کند. او یکه تاز معرفی کارهای قرآن پژوهان غربی و نواندیشان عرب در کشور ماست. کریمی نیا در مقدمه ی خود بر این کتاب می نویسد:

". . .  تنها ما ایرانیان، عرب ها، ترک ها، مالایی ها و مسلمانان شبیه قاره نیستیم که به درس و بحث در باب قرآن و دانش های تفسیری حول آن می پردازیم.  مدت های مدید است که دیگران هم پرسش های علمی در این حیطه درمی آورند و رشته ی مطالعات قرآنی را در مجامع علمی و دانشگاهی خود تازه تر و پررونق تر می سازند؛ درست همچنان که چنین امری در تمامی علوم فنی، پایه، پزشکی، کشاورزی و از همه مهم تر در حوزه های مختلف علوم انسانی روی می دهد. مهم ترین تفاوت مطالعات قرآنی با سایر رشته های علمی و دانشگاهی در کشور ما آن است که اغلب بانیان و حاملان این رشته نظرا و عملا خود را از دانستن پرسش های دیگران بی نیاز می دانند."

". . . در این میان اما، مطالعات قرآنی در ایران امروز ما به رغم کمیت چشمگیر و ابعاد وسیعش، همچنان محدود و در بند تکرار مکررات باقی مانده است. از همین رو، شباهتی عجیب به جزیره ای دارد که ساکنانش تنها به زبانی که خود می فهمند سخن می گویند. نه تولیداتش در مدار علمی جهان به رسمیت شناخته می شود،  و نه هیچ فارغ التحصیل حوزه و دانشگاهش به محض ورود به کنفرانس های اسلام شناسی غربی، ذره ای از موضوعات مقالات و روش بحث و جدل شرکت کنندگان سر در می آورد. در نهایت خوشبینی، مفروض می گیریم که فرد مورد نظر با مانع جدی زبان مواجه نباشد."

اضافه می کنم که علمای مذکور، نه تنها در جزیره ی کذا گرد آمده اند و فقط زبان خود را می فهمند بلکه اگر کسی هم حرف جدیدی بزند و سخن تازه ای بگوید اصلا آن را به رسمیت نمی شناسند و رنج درک مطلب و تحلیل و نقد آن را هم به صورت پیشفرض بر خود واجب یا حتی مستحب نمی دانند (اگر نگوییم این کار از نظر آنان مکروه بوده و صرفا تلف کردن وقت برای تحلیل حرف هایی است که مطمئنیم غلط است و اگر نیم جوابی هم بدهند با نگاهی از بالا به پایین یا عاقل اندر سفیه است). بگذربم . . .

زبان قرآن تفسیر قرآن به سه بخش تقسیم شده است:

بخش نخست: مطالعات تفسیری

در این بخش 7 مقاله آمده است:

1-    بلاغت عربی و تفسیر قرآن با نگاهی به صنعت لف و نشر (جان ونزبروJohn Edward Wansbrough 1928-2002): ونزبرو اعتقادات خاصی در باب قرآن دارد و آن را حاصل یک فرآیند تاریخی می داند که در سه قرن نخستین هجری شکل گرفته است در مورد او در کتاب بیشتر سخن گفته می شود. این مقاله به بررسی صنعت لف و نشر در قرآن می پردازد و خاستگاه های آن را می کاود. کریمی نیا به دلیل مشکل بودن خوانش این مقاله توضیحات مفیدی را بر آن اضافه کرده است.

2-    داستان ابولهب و غزال کعبه، نگاهی به تفسیر سوره مسد. (اُری رُبین Uri Rubin متولد 1944): در این مقاله تفسیر جدیدی بر پایه ی یک روایت دوره ی جاهلی در باب آیه ی تبت یدا ابی لهب و تب ارایه می شود که در تفاسیر اسلامی بی سابقه است. نکته ی قابل توجه در این مقاله علاوه بر این تفسیر جدید علت راه نیافتن این تفسیر به متون اسلامی است که می تواند الگویی باشد تاریخی برای بسیاری از مسائل دیگر که به دلیلی مسائل ایدئولوژیکی وارد متون نمی شده است. اندرو روبین اضافه می کند که قدیمی ترین خاستگاه های ادبی برای –دست کم- برخی فقرات قرآن، در واقع ریشه در مکه ی دوران جاهلی دارد و نه هیچ جای دیگر. (سارق غزال الکعبه که دستش علی رغم دوستانش قطع نشد)

3-    اقرا باسم ربک . . . نکاتی در تفسیر نخستین آیات سوره ی علق (اری ربین): آنچه از این آیه در ذهن ما حک شده این طور است: بخوان به نام پروردگارت (و ظاهرا این اقرا چند بار تکرار شده). و  این آیه دست آویزی شده برای ارزش علم و خواندن و قلم (شاید در رواج این مسئله دکتر علی شریعتی بیشتر از همه نقش داشته است). در این مقاله سعی شده است یکی از تفاسیر قدیمی در این باب که امروزه تقریبا به فراموشی سپرده شده است بازسازی گردد. این تفسیر معنای دیگری به این آیه می دهد و آن را طور دیگری تحلیل می کند.

4-    رسول پوشانیده: تفسیر کلمات مزمل و مدثر (اری ربین): در اینجا نیز اری ربین با موشکافی دقیق و با تسلط بر منابع، سیر تفسیر این دو کلمه را بازیابی می کند و روایتی قدیمی تر را که امروزه در متون اسلامی فراموش شده است به عنوان تفسیر این دو کلمه برمی گزیند. به این محتوا که مزمل و مدثر در واقع صفاتی است که پیامبر را بیدار می کند که از جامه های قبلی خود به درآ و سستی مکن و برای ادای وظیفه ی خود، فعال و از جان گذشته عمل کن. این نوع تفسیر مبتنی بر این فرض است که پوشیدگی پیامبر حالتی نابجا بوده و وی می بایست از آن به در آید.

5-    تعامل تفسیر و حدیث در تعیین هفت مثانی (اری ربین). تفسیر هفت مثانی و تعیین مصداق آن در آیه ی هشتاد و هفتم سوره ی حجر همواره مورد بحث مفسران بوده است. ربین در اینجا نیز با تحلیل دیدگاه های مختلف در این باب قدیمی ترین تفاسیر را که البته امروزه غریب به نظر می رسند برمی گزیند که در آن هفت در اینجا نماد کثرت است و اشاره به مسئله  یا سوره ی خاصی ندارد.

6-     ابن عباس در تفاسیر دوره ی عباسیان (هربرت برگ Herbert Berg): بسیاری از احادیث تفسیری در کتب تفسیر اسلامی از ابن عباس نقل شده است. در این مقاله ی بلند به خوبی سیر تاریخی نقش ابن عباس در تفاسیر اسلامی بررسی می گردد و این مسئله مطرح می گردد که بسیاری از احادیث نسبت داده شده به او برساخته ی دوره ی عباسیان است که به دنبال یافتن وجهه ای دینی برای خاندان خود بودند. این مقاله از قوی ترین مقالات این کتاب است

7-    تاریخ گذاری تفسیر موسوم به ابن عباس، چند نکته ی تکمیلی (هارالد موتسکی Harald Motzki تولد 1984). در این مقاله به بحث و نظر در مورد تاریخ حقیقی و نویسنده ی کتاب موسوم به تفسیر ابن عباس پرداخته می شود.

بخش دوم: مطالعات قرآنی جان ونزبرو

1-    تحلیل ادبی قرآن، تفسیر و سیره: نگاهی به روش شناسی جان ونزبرو (اندرو ریپین): همان طور که گفته شد ونزبرو با تحلیل ادبی قرآن به این نتیجه می رسد که این کتاب حاصل تطوری تاریخی به مدت سه قرن است و نه نوشته شده در صدر اسلام. ربین در این مقاله ی بلند ارکان تحلیلی ونزبرو را به نقد می کشد و روش او را در نقد منابع به  زیر سوال می برد.

2-    ملاحظاتی بر کتاب مطالعات قرآنی (ویلیام گراهام william graham): مطالعات قرانی نام معروف ترین کتاب ونزبروست که عقیده ی خود را در باب قرآن در آن مطرح کرده است. در این مقاله نیز نقدی روش شناختی بر ونزبرو شده است.

3-    نکاتی روش شناختی درباره ی فصل چهارم کتاب مطالعات قرآنی (اندرو ریپین Andrew Lawrence Rippin) در این مقاله کمتر به نقد ونزبرو پرداخته شده و بیشتر روش او معرفی گشته و محسنات آن نیز بررسی شده است.

4-    جمع و تدوبن قرآن: بازنگری دیدگاه های غربی در پرتو تحولات جدید روش شناختی (هارالد موتسکی): مقاله ی بلند و بسیار مهمی از لحاظ روش شناسی تاریخ گذاری اسناد است. موتسکی اقرار می کند که ما نمی توانیم اثبات کنیم که گزارش های مربوط به تاریخ قرآن به شاهدان عینی وقایع چنان که اظهار شده باز می گردد. و همچنین  نمی توانیم مطمئن باشیم که همه چیز واقعا آن گونه که در روایات گزارش شده، اتفاق افتاده است. اما او اضافه می کند که باید بپذیریم اخبار و گزارش های مسلمانان نسبت به آن زمانی که محققان غربی و خصوصا ونزبرو فرض کرده اند، بسیار قدیمی تر و به زمان وقایع ادعا شده نزدیک تر است. او روایات مربوط به جمع آوری قرآن در زمان خلفا را تا ربع نخست قرن دوم هجری ردیابی می کند.

بخش سوم: زبان قرآن

1-    شتر یا ریسمان: حتی یلج الجمل فی سم الخیاط (اعرف-40) (اندرو ریپین) ریپین در این مقاله هم با ریزبینی های مخصوص خود به دنبال یافتن قدیمی ترین تفسیرها از این آیه است.

2-    واژگان دخیل و تعیین زبان خارجی آن ها در تفسیر قرآن: (اندرو ریپین) او با ذکر مثال های مختلف این مسئله را تبیین می کند که پذیرش وجود واژه ی دخیل در متن قرآن، کلیدی برای این معماست که چرا برخی از واژه های قرآن معنایی می دهند که در غیر آن موضع قرآنی، میان عرب زبانان و یا ادیبان عرب شناخته شده نیست.

3-    مسئله تاثیر زبان های آرامی و سریانی در زبان قرآن (مرتضی کریمی نیا): این مقاله در واقع بررسی و نقدی است بر کتاب کریستف لوکزنبرگ (christoph luxenberg) به نام "قرائت آرامی سریانی قرآن: جستاری در ایضاح زبان قرآن". در این کتاب با تکیه بر مسائل فقه اللغه و زبان شناسی این مدعا مطرح شده است که قرآن به زبان و لهجه ی عربی قریش است که در زمانی خاص در مکه می زیستند و بسیار متاثر از زبان های آرامی به ویژه سریانی مسیحی است. نظریه ی او بازتاب های زیادی در رسانه های غربی داشته است. لوکزنبرگ با توجه به روش خود بسیاری از آیات قرآن را طور دیگری قرائت می کند و معنای آن را جور دیگری در می یابد تا بتواند ریشه های بیشتری از آیات قرآنی را در زبان سریانی بکاواند!! کریمی نیا علاوه بر معرفی کامل کتاب و فصول آن نقدهایی کلی را به آن وارد می کند.

4-    نقدی بر کتاب قرائت آرامی-سریانی قرآن (فرانسوا دوبلوا François de Blois): نقدی است بسیار تند بر کتاب لوکزنبرگ که به طور کلی دانش او را در زمینه ی زبان شناسی زیر سوال می برد. باید اضافه کنم که نقدهای زیادی توسط غربی ها بر این کتاب شده است.

5-    الرقیم یا الرقود: یادداشتی درباره ی آیه نهم سوره کهف (جیمز بلمی james A. bellamy) بلمی از کسانی است که با روش های تحلیل متن از سال 1973 تا 2002 و در طی مقالات متعدد، تصحیحاتی را در متن رسمی قرآن پیشنهاد داده است. او معتقد است که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده و هدف آن سردرگمی یا دستپاچگی شنوندگانش نیست بلکه برای روشنی بخشیدن و آگاهی دادن آمده است. بلمی حتی مقاله ای دارد و در آن اثبات می کند که حروف مقطعه ی قرآن یا به تعبیر او The Mysterious Letters of the Koran در واقع کوته نوشت هایی قدیمی از بسمله اند و نه حروفی رمزآلود. در این مقاله نیز او اشتباهات کاتبان را در آیه ی نهم سوره ی کهف -که معنای الرقیم در آن یکی از موارد اختلاف مفسران است- تحلیل می کند و بیان می کند که صورت اصلی این کلمه باید الرقود باشد.

6-     چند نکته ی پیشنهادی دیگر در متن قرآن (جیمز بلمی): مقاله ی دیگری است از او که پیشنهادهای بیشتری را برای تصحیح برخی کلمات ارایه می دهد. بلمی معتقد است که پیشنهادهای تصحیح متن حتی الامکان باید جوری باشد که در رسم الخط قرآن تا حد امکان تغییری ایجاد نکند.

این کتاب می تواند دنیای جدیدی را برای کسانی که در حوزه ی تفسیر قرآن و همچنین قرآن پژوهی فعالیت و تحقیق می کنند، باز کند و آن ها را از پژوهش های غربیان در این زمینه آگاه سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

نبرد میمک: مجموعه خاطرات رزمندگان (نیروی زمینی ارتش)


نویسنده احمد حسینیان
ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی

تابستان 1363 در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم...
به او گفتم:چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم و پس از سلام و خسته نباشید گفتم:
مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده‌ی زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت:
پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم ...!

ما از ساعت 9 الی 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم.
بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم:
مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بیاورم...شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ ؛ گفت :دیشب حضرت فاطمه‌ زهرا (سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت:
چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟
دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی.
من هم به آن حضرت عرض کردم:
ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو فرمودند: غصه نخور!

فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه‌ی خود دیدم از آنها پذیرایی کنم.بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم:
سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر(سلام الله علیها)  فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.

راوی : سرگرد مسلم جوادی ‌منش
منبع: کتاب نبرد میمک، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381


نظرات

حسین ابراهیمی:

دوستان سلام،من درچهلدختر زمان خدمت سربازی اندک زمانی سرباز گردان سرهنگ اسیایی بودم ،ادم بسیار قانون مند و سخت گیر بود بسیار کار میکرد اصلا کار با ایشان وحشتناک بود چون  دوست داشت همه مثل خودش باشند و دستورش باید اجرا میشد از دید ما سربازان انزمان انگار گذشت نداشت بچه ها ازش راضی نبودند اما برای ارتش نیروی فوق‌العاده خوب و گوش به فرمان بود

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

نوای اسرارآمیز

اشمیت برایم جزو آن دسته از نویسندگان است که بدون هیچ شکی و با اعتماد صد‌در‌صد سراغ کتاب‌هایش می‌روم. آن‌قدر به توانایی‌اش در توصیفات خوب و به کار گرفتن ذهن خواننده ایمان دارم، که ناخودآگاهم راه رهایی از خستگی و آشفتگی امتحاناتِ تمام نشدنی را اشمیت‌خوانی تشخیص می‌‌دهد و زمانی به خودم می‌آیم که بیش از نیمی از کتاب را خوانده‌ام.

نویسنده‌ای نامدار به نام زنورکو که جایزه‌ی نوبل ادبی را گرفته است، تنها در جزیره‌ای در دریای نروژ زندگی می‌کند. او شدیدا مردم‌گریزانه به زندگی خود ادامه می‌دهد و به هیچ وجه راضی با دیدار با هیچ فرد و روزنامه‌نگاری نمی‌شود. اما فردی به نام لارسن که خود را روزنامه‌نگار معرفی می‌کند بالاخره موفق می‌شود با او دیدار کند تا در مورد آخرین کتاب او که به موضوعی کاملا متفاوت پرداخته، صحبت کند. بیست کتاب قبلی زنورکو در مورد مسائل فلسفی بودند ولی او به یک‌باره در کتاب بیست‌و‌یکم از عشق حرف می‌زند و سروصدایی عظیم بر پا می‌کند. نوای اسرارآمیز نمایشنامه‌ای در یک پرده است که به بازی بی‌رحمانه‌ی موش و گربه‌‌ای تبدیل می‌شود و رابطه‌ مرموز بین این دو فرد را با فراز و فرودهایی به جا و غافل‌گیرکننده به تصویر می‌کشد.

 

- انسان‌ها ممنوعیت را خلق کردند. مثل سوارکارهای مسابقه‌ی پرش از مانع، به نظرشون رسید که جاده‌ی پر‌مانع کمتر کسل‌کننده است. ممنوعیت در آن ها میل جذاب و در عین حال تلخ نافرمانی را به وجود آورد. ولی آدم از این‌که همیشه از همون کوه بالا بره خسته می‌شه. پس آدم‌ها خواستند چیزی پیچیده‌تر از فسق و فجور به وجود بیارن، در نتیجه غیرممکن را آفریدند یعنی عشق رو. (صفحه 25)

- لذت در لحظه است، زودگذره، سطحیه، زود هم از بین می‌ره. در حالی که عشق تداوم داره. یعنی بالاخره محکمه، پر‌ تلاطمه، پابرجاست! عشق زمان را به ابعاد یک داستان می‌بره، مرحله‌های مختلفی درست می‌کنه، پا پیش گذاشتن داره، رد کردن داره، غم و غصه، آه و ناله، شادی، رنج، بالا پایین داره، خلاصه عشق جذابیت راه‌های پر‌پیچ و خم و داره. (صفحه 26)

- از وجود شما یک رایحه‌ای به مشام می‌رسه، بوی زننده‌ی زندگی یکنواخت. بوی دمپایی، آبگوشت، زیرسیگاری تمیز، چمن مرتب و ملافه های خوشبو... در شما نمی‌بینم که خطر کنید تا به خوشبختی متفاوتی از خوشبختی سایرین برسید. همه چیز طبق قاعده و عبوس است. (صفحه 35)

- ریشه‌ی نفرت هیچوقت خود نفرت نیست، چیز دیگه‌ای رو بیان می‌کنه... رنج، ناکامی، حسادت، اضطراب... (صفحه 36)

- در عشق و عاشقی‌های آتشین همه به هم قول ابدیت می‌دن، اما این ابدیت خیلی زود می‌گذره. ... مثل اینه که قول بدین همیشه تب داشته باشید. برای این‌که عشقمون محکم شه جدایی را بهش تحمیل کردم. (صفحه 49)

- روزمرگی دیوارهای فاصله رو برنمی‌داره، برعکس دیوارهای عظیم نامرئی به وجود می‌‌آره، دیوارهای شیشه‌ای، که هر روز بلندتر می‌شن، در طول سال‌ها ضخیم‌تر می‌شن و زندانی درست می‌کنن که توش آدم‌ها هر روز همدیگه رو می‌بینن ولی دیگه هیچوقت به هم نمی‌رسن. (صفحه 62)

 

* کتاب خوب و دوست‌داشتنی‌ای بود. وقتی که شروع به خواندن کتاب کردم هر لحظه امکان داشت خوابم ببرد ولی آن‌قدر عالی کلمات کنار هم چیده شده بودند و آن‌قدر به جا، اشمیت شوکه‌ام کرد که کتاب را تا انتها خواندم.

** سرگرم شدن با این کتاب در ابتدا باعث شد حس گنگ امتحان سخت و مبهم آنزیمولوژی را فراموش کنم. ولی جمله آخر کتاب و انتهای دور از ذهن آن کاری کرد، که به حالت اولیه برگردم و فضاهای سیناپسی‌ام حداقل میزان سروتونین و دوپامین را تجربه کنند.

*** نشر قطره را برای اینکه می‌شود به توضیحات پشت جلدش اعتماد کرد، دوست دارم.


عنوان: نوای اسرارآمیز

نویسنده: اریک امانوئل اشمیت

مترجم: شهلا حائری

نشر: نشر قطره

تعداد صفحات: 96

سال نشر: چاپ اول 1385 - چاپ چهاردهم 1395

نوای اسرارآمیز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

سنگی بر گوری

 ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همین جا ختم می‌‌شود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان می‌دهند که چرا کمیتِ واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است من و زنم مرتب این سوال را به سکوت از خودمان کرده‌ایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشسته‌ای به کاری، و روزی است خوش، و دور برداشته‌ای که هنوز کله‌ات کار می‌کند، و یک مرتبه احساس می‌کنی که خانه بدجوری خالی است. و یاد گفته‌ی آن زن می‌افتی -دختر خاله‌ی مادرم- که نمی‌دانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش در رفت که: تو شهر، بچه‌ها توی خانه‌های فسقلی نمی‌توانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشته‌اید. و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق می‌کند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین!

آل‌احمد به همین منوال با زبانی ساده، صمیمی و البته جسورانه در مورد زندگی بی فرزند خود با سیمین دانشور، احساسات، حسرت‌ها و تجاربشان سخن می‌گوید. در بخش‌هایی از این روایت ناباورانه حقایقی را آشکار می‌کند و در کنار آن‌ها گذری هم به مسائل اجتماعی می‌زند. 

 

- حالا دیگر بحث از این‌ها گذشته. از اینکه ما سنگ‌ها را با خودمان وا کندیم و تن به قضا دادیم و سرمان را به کارمان گرم کرده‌ایم که به جای اولادنا... اوراقنا اکبادنا. و از این اباطیل. حالا بحث در این است که یک زن و شوهر با همه‌ی روابط و رفت و آمدها و مسئولیت‌های خودشان چطور می‌توانند بی تخم و ترکه بمانند؟ به خصوص وقتی کثرت اولاد مرض مزمن فقرا است و این چهارصد و بیست متر مربع خالی مانده است و موسسات اجتماعی هنوز به دنیا نیامده‌اند و ناچار تو خودت را بیشتر مسئول می‌بینی. آخر ما با همین درآمد فعلی می‌توانسته‌ایم تا سه چهار تا بچه بپروریم. و بر فرض هم که این امکان در ما نبود، قابلیت پدر و مادری را چه باید کرد که در هر مرد و زنی هست و در ما قدرتی است بیکار مانده؟ عین عضوی که اگر بیکار ماند فلج می‌شود. یک نقص عضوی که یک قدرت روحی را معطل کرده و تازه مگر همین یکی است؟ خیلی قدرت‌های دیگر هم هست. اینکه محبت بورزی، نظارت در تربیت بکنی، به دردی بلرزی، خودت را به خاطر کسی فراموش کنی، و خودخواهی ات را و دردسرهایت را... فکرش را که می کنم می بینم آخر باید یک چیزی - نه - یک کسی باشد که ما دوتایی خودمان را فدایش کنیم. همه‌ی چیزها را آزموده‌ایم و همه‌ی ایده‌آل‌ها را. اما کدام ایده‌آل‌ است که ارزش یک تن آدمی را داشته باشد تا بتوانی خودت را فدایش کنی - به پایش پیر کنی-.

 

* آل‌احمد این کتاب را به صورت یادداشتی در دوران زندگی‌اش نوشته بود و چندین سال پس از مرگش سیمین تصمیم به انتشار آن می‌گیرد. نکته‌ی قابل توجه برایم این بود که آنچه که در این کتاب شرح داده شده است، وقایعی‌ست مربوط به بیش از سی و پنج سال قبل. ولی پس از گذر این همه سال، اشتراکات زیادی در آنچه افراد در موقعیت‌های مشابه تجربه می‌کنند، وجود دارد.

 

عنوان: سنگی بر گوری

نویسنده: جلال آل‌احمد

نشر: سیامک

تعداد صفحات: 148

سال نشر: چاپ اول 1360 - چاپ دوم 1376
سنگی بر گوری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

دختری در قطار

* در دوران کودکی اطرافم پر از مجلات جنایی بود. همیشه به رغم مخالفت های پدر و مادرم و گاه یواشکی سراغشان می رفتم. حوادثی که درون آن مجلات شرح داده شده بود و علل همیشه مبهم قتل ها آن قدر برایم جذاب بودند که در دوران نوجوانی تصمیم خودم را مبنی بر "کالبدشکاف" شدن گرفتم و حتی بر این اساس هم برای دانشگاه انتخاب رشته کردم. ولی افتادن در دام عاشقی رشته ای دیگر باعث شد هدفم را تغییر دهم.

** بارها به خودم قول داده ام که گول کتاب های پر فروش را نخورم ولی چندی پیش که یکی از دوستان از پرفروش بودن این کتاب صحبت کرد، با سرچی کوتاه، فهمیدن ژانر پلیسی آن و بیدار شدن بخش کالبدشکاف درون، وسوسه شدم این کتاب را بخوانم.

دختری در قطار داستانی بلند با روایت متناوب سه زن به نام های ریچل، مگان و آنا است که بخشی از زندگی گره خورده به همِ هر سه آن ها را در بازه ای از زمان به تصویر کشیده است. ریچل شخصیت اصلی داستان است که بیشتر داستان با محوریت او سپری می شود. زنی که مشکلات و مصائب زندگی در حال مغلوب کردن او هستند و باعث می شود بیشتر از واقعیت در خیال زندگی کند.

 

*** تنها دلیلی که باعث شد این کتاب را نیمه تمام رها نکنم، رودربایستی با خودم بود. در ابتدای کتاب وقتی هر یک بخش تمام می شد و بخش بعدی با روایت شخصی دیگر و زاویه دید او شروع می شد، اسامی، افراد و نسبت ها در ذهنم قاطی می شدند و نمی توانستم بفهمم ربط هر نفر به نفر بعدی چیست. یکی دوبار تصمیم گرفتم دیگر ادامه ندهم ولی برای ثابت کردن به خودم که ذهنم آن قدرها هم تنبل نیست، جیره ی هر روز این کتاب را خواندم تا تمام شود.

**** به نظرم می شود از روی این کتاب یک فیلم به شدت زرد درست و حسابی ساخت.

***** داستان های واقعی مجلات بچگی اصلا قابل قیاس با آنچه که در این کتاب خواندم نبود. توصیه می کنم حتی اگر تمام کتاب های موجود در دنیا را خواندید و هیچ کتاب دیگری برای خواندن نبود، باز هم سراغ این کتاب نروید.

****** بسیار خوشحالم که به جای پرداخت 23 هزار تومان، این کتاب را با 7 هزار تومان در نرم افزار طاقچه خواندم.


عنوان: دختری در قطار

نویسنده: پائولا هاوکینز

مترجم: مهرآیین اخوت

نشر: نشر هیرمند

تعداد صفحات: 412

سال نشر: چاپ اول 1394 - چاپ هفتم 1395


دختری در قطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

گریز دلپذیر

آنچه که گاوالدا را محبوب می کند، مهارت او در بیان روزمره گی های کم و بیش دردناک به زبان ساده است. به زبان محاوره و گه گاه طنز. انگار که روبه رویش نشسته ای و  همراه آنچه در یک برهه ی خاص بر او  گذشته است می شوی...

گریز دلپذیر داستانی کوتاه، ساده، دلنشین و دوست داشتنی در مورد 2 خواهر و 2 برادر است که با وجود مشکلات و سختی های موجود، زمانی را برای باهم بودن ایجاد می کنند و در سفری کوتاه سعی می کنند گریزی به گذشته بزنند و پیوندهای بینشان را محکم تر کنند.

 

- به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، به گونه ای رشک می برم، آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین تن. (صفحه 15)

- دستمال دیگری بهش دادم و سرانجام گفتم: "به خاطر بچه ها، تو... تو نمی توانی به خاطر بچه ها کمی تحمل کنی؟" سوالم اشکش را به یکباره خشکاند. پس من هیچی نمی فهمیدم؟ این خود را کشتن به خاطر آن ها بود. برای آن که آن ها رنج نکشند. برای آنکه شاهد جر و بحث پدر مادرشان نباشند و وسط شب گریه نکند. چون در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند، این طور نیست؟ نه. نمی توانند. شاید قد بکشند اما بال و پر نخواهند گرفت. (صفحه 68)

 

* به نظرم تمام آنچه گاوالدا می خواهد در این کتاب بگوید این است که قدر لحظه های باهم بودن را بدانیم زیرا آینده بسیار گنگ است.

** جملات زیادی در فضای مجازی منتشر شده است که به اشتباه به این کتاب نسبت داده شده اند. در حالی که این جملات در کتابی دیگر به نام "من او را دوست داشتم" هستند. مانند:

- گاهی بی هیچ بهانه یی کسی را دوست داری ، اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشی.

و

- آموخته ام که وابسته نباید شد نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه اى. و این لعنتى نشدنى ترین کارى بود که آموخته ام.


عنوان: گریز دلپذیر

نویسنده: آنا گاوالدا

مترجم: الهام دارچینیان

نشر: نشر قطره

تعداد صفحات: 148

سال نشر: چاپ اول 1389 - چاپ دهم 1395

گریز دلپذیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

کتاب

معمولا نمی شود نشست و یک نفس یک کتاب شعر را خواند. ولی شعرهای فاضل جان نظری جزو آن دست شعرهایی هستند که فقط شعر نیستند. یک دنیا مفهوم کوچک و بزرگ دیگر در دلشان نهفته که با خواندنشان ته دل آدم یک جور خوب می شود و دوست ندارد به هیچ بهانه ای (حتی امتحانات رگباری پشت سر هم) به این حال خوش پایان دهد. کتاب جدیدترین مجموعه شعر نظری ست که به سرعت به چاپ یازدهم رسید و فاضل نظری درباره نام تازه این دفتر شعر این گونه توضیح می دهد: "کتاب پیش از هر چیز نام معجزه پیامبر عزیزمان است و من با این نام گذاری در صدد بودم تا اهمیت این معجزه را یادآوری کرده باشم. از سویی دیگر انتخاب این نام تلاشی است برای نشان دادن اهمیت کتاب و خواندن."

توضیح پشت جلد:

بسته می شود کتاب

« و تو چه دانی

شاید آن ساعت نزدیک باشد...»

 

- یک رود و صد مسیر، همین است زندگی

با مرگ خو بگیر! همین است زندگی

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه

ای رود سربه زیر! همین است زندگی

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار

دریاست یا کویر؟ همین است زندگی

 

- هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن

جایی که عشق نیست، "جدایی"، "فراق" نیست

هر روز بیشتر به تو دلبسته می شویم

عشق از شناخت می گذرد اتفاق نیست

 

* دیشب که این کتاب را خریدیم، مثل قحطی زدگان دورش نشستیم و دوست جان چند شعر اول را بلند خواند. به لطف شعرهای فاضل در دنیای دیگری سیر می کردیم که هم اتاقی جان، منتقدانه شروع کرد به ایراد گرفتن از شعر ها. اینکه بیشتر کلمات استفاده شده منفی هستند و حال بد و ناخوشایندی را برای او به وجود آورده اند. حال بدی که باعث شده است یادآور مشکلات شخصی و پررنگ کننده غم ها و ... باشد. من و دوست جان سخنرانی مفصلی در مورد نوع غم، رنج و اینکه اصلا پیش نیاز نویسندگی و شاعری، غم و درد است، انجام دادیم که مؤثر واقع نشد.

** به نظرم شعرهای نظری بیشتر از اینکه مفاهیم عاشقانه داشته باشند، عارفانه اند. به قول دوست جان، انگار که اصلا مناجات اند.

عنوان: کتاب

نویسنده: فاضل نظری

نشر: سوره مهر

تعداد صفحات: 88

سال نشر: چاپ اول 1395 - چاپ یازدهم 1395

کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

رک و پوست کنده

بین قفسه های کتاب فروشی راه می روم و دنبال کتابی خاص از گلی ترقی می گردم. نویسندگان ایرانی در پایین ترین قفسه هستند. اول فریبا کلهر را می بینم و بعد گلی ترقی را. ولی خبری از آن کتاب که می خواهم نیست. حالا که نصفه و نیمه کف کتاب فروشی نشسته ام، تصمیم می گیرم عنوان بقیه ی کتاب ها را بخوانم و ببینم آن پایین چه خبر است. آن هایی را که جذاب اند بر می دارم، ورق می زنم، چند خطی از دل کتاب را می خوانم و دوباره سرجایشان می گذارم. یک دفعه نام رک و پوست کنده حرکت سریع چشم هایم را متوقف می کند. کتاب را برمی دارم. اول پشت جلد را می خوانم و بعد مقدمه را. دلم نمی خواهد دست از مطالعه بکشم. ولی نمی شود همچنان سد معبروار آن جا نشست. کتاب را می خرم و از کتاب فروشی بیرون می آیم. 

نوشته پشت جلد:

اگر مردان می دانستند که دل زنان چه آسان نرم می شود این همه دعوا و طلاق نبود. گاهی یک شاخه گل و از آن مهم تر نگاهی، جمله ای به موقع می تواند کار گردنبند گران بهایی را بکند که شاید هرگز به گردن آویخته نشود. نمی فهمم که چرا برای آن ها راحت تر است که از پول مایه بگذارند تا از احساسشان...

و مقدمه و عناوین 54 بخش کتاب توقع ام را از آنچه که قرار است بخوانم بالا می برد. در راه برگشت با "آزارهای ما زنان" همراه می شوم، از ایده ی جالب حظ می کنم و توقعم بیشتر و بیشتر می شود. به خوابگاه که می رسم، 30 صفحه ی کتاب را خوانده ام. وقتی دوستان می خواهند نظرم را در مورد کتاب بگویم، طوری تعریف می کنم که تمایل به خواندن را در چشم هایشان می بینم.

شب خوابم نمی برد. به جای از این پهلو به آن پهلو شدن و درآوردن صدای گوش خراش تخت، بلند می شوم و به جای همیشگی ام، جلوی جاکفشی می روم و بی وقفه می خوانم و می خوانم. اما بخش های مختلف کتاب توقعم را برآورده نمی کند. برمی گردم به شناسنامه کتاب تا ببینم اصلا آسیه چند ساله است. فهمیدن اینکه با کسی طرفم که متولد سال 1325 است توقعم را باز هم بالا می برد. دوباره به دل بخش های مختلف بر می گردم. اما آن طور که باید، آن طور که دوست دارم، خواندنش نمی چسبد. دلم می خواهد بنشینم و از زبان خودم تمام کتاب را بازنویسی کنم.

آسیه جوادی در بخشی از مقدمه گفته است:

کاغذی بر می دارم، می نویسم به خانواده ام، به پدر، مادر، خواهر و برادرانم:

دیگر نمی خواهم فکر کنم که شما چه کرده اید؟ چه می کنید؟ چه کار دارید؟ تمام سال های دراز عمرم را با شما زندگی کرده ام. به شما فکر کرده ام. با غم ها و شادی هایتان بالا و پایین شده ام. دیگر بس است. لکه های قهوه ای پوستم، چروک های صورتم، بی فروغی چشم هایم، همه نتیجه تعلق خاطر است. دلم می خواهد بی تعلق به کسی، حتی به خودم ، باشم. می پندارید بزرگم کرده اید تا در هنگام نیاز به یاریتان بشتابم. می گویم من از شدت یاری دیگران به تنگ آمده ام. دوری از همه، شاید بتواند کمک کند تا به خودم یاری برسانم. ضعف من در این است که برای دیگران زاده شده ام. نمی توانم به دیگران بگویم نه. پس درمانم این است که گوشه دنجی بنشینم و فکر کنم که اگر تنهای تنها بودم، چگونه زندگی می کردم...

ترجیح می دادم بعد از خواندن چنین مقدمه ای و درون چنین عناوین انتخاب شده ای (الفت های ما زنان، پیری های ما زنان، پُزهای ما زنان، ترفندهای ما زنان، توقع های ما زنان، خست های ما زنان، خشم های ما زنان و ...) با محتواهای عام تر و دقیق تری مواجه می شدم. طوری که بشود عبارت ما زنان را یدک کشید. به نظرم آنچه که خواندم، تنها تعاریفی از زن در نگاه فردی به نام آسیه جوادی بوده است. و این گونه هر فردی چه زن و چه مرد می تواند خودکاری بردارد و از نگاه خودش رک و پوست کنده ای بیافریند.

 

- بعد از مدت ها امروز از خانه بیرون آمدم تا بروم دنبال کارهای بیمه که باید شخصا انجام می دادم. از توی پارک رد شدم. راه زیادی نرفته بودم اما نمی دانم چرا خسته شدم. روی نیمکت پارک نشستم تا اندکی خستگی در کنم. پیرمردی که در آن طرف نیمکت نشسته بود سر صحبت را باز کرد. از بیمه حرف زدیم، مرا راهنمایی کرد کجا بروم و چه کار بکنم. فکر کردم چه خوب شد آن آقا را دیدم. پاشدم بروم دیدم ساعت نزدیک دوازده و نیم است. تا من برسم اداره تعطیل شده است. برگشتم. وقتی به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت یک ربع به دو است. این اواخر چرا ساعت ها زود می گذرد. خب یک روز دیگر زودتر راه می افتم و یادم باشد از توی پارک رد نشوم. (پیری های ما زنان - صفحه 45)

- میان سالی دوره حساسی است. در این دوره فکر می کنیم ای وای! دیدی دیر شد، به جایی نرسیدیم و هیچ کاری نکردیم. آن وقت مثل آدمی خواب نما ناگهان دست به کارهای عجیب و غریب می زنیم. شروع می کنیم گیر دادن به همسرمان. بامی از بام او کوتاه تر گیر نمی آوریم. به نوبت دوستان و سپس بچه هایمان می شود. (مشکل های ما زنان - صفحه 153)

- یک روز بالاخره شروع کردم به نوشتن آن نامه، نوشتم از خستگی هام، از این که می توانستم چه بشوم و چه شدم، از آرزوها و شاید توهم هایم. از این که چقدر دلم برایش تنگ شده و تمام مدت به فکر او بوده ام. وقتی خواستم نامه ای را که نوشتنش آن همه سخت بود و پنجاه سال هم دیر شده بود را پست کنم، ماندم که نامه را برای چه کسی نوشته بودم. ( نامه های ما زنان - صفحه 156)

 

* ایده ی نهفته در کتاب را دوست داشتم. ولی به نظرم دست یابی به احوال زنان در کتاب های فریبا وفی که ادعایی مبنی بر رک و پوست کنده بودن در آن ها وجود ندارد، بیشتر به چشم می خورد.

** بارها شده است که با هدف خرید وسیله ای خاص بیرون رفته ام، حواسم با کتاب فروشی ها و کتاب ها پرت شده است و با چند کتاب برگشته ام. بارها شده است که تا قران آخر پول توی حسابم را کتاب خریده ام. بارها شده است که در اولویت بندی هایم بین کتاب و لباس، کتاب و هرچیز دیگر کتاب را انتخاب کرده ام. و هیچ گاه نشده است که از خرید کتابی پشیمان شوم. ولی این بار فکری خسته کننده که ناشی از حس گول خوردن توسط نوشته پشت جلد و مقدمه است دائم یادآوری می کند که 6000 تومان ضرر کرده ام!

عنوان: رک و پوست کنده

نویسنده: آسیه جوادی (ناستین)

نشر: آموت

تعداد صفحات: 176

سال نشر: چاپ اول 1390 - چاپ سوم 1391

رک و پوست کنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

قصه های امیرعلی

مدت ها بود که فکر می کردم به بیماری نادر "کوری چهره" یا "Prosopagnosia" که در آن فرد توانایی تشخیص دادن چهره سایر افراد - حتی نزدیکان - را ندارد، مبتلا هستم. این تصور زمانی قوت گرفت که بارها با افراد زیادی مواجه شدم که بسیار گرم و صمیمانه با من سلام و احوال پرسی و در مواردی روبوسی می کردند، در حالی من اصلا یادم نمی آمد که آن ها را می شناسم یا نه. یا در موارد بهتر، در صورت به یاد آوردن، نمی دانستم که آن ها جزو دوستان اند، یا فامیل؟! در دوران کارشناسی دیده بودمشان یا ارشد؟!

این دغدغه ی فکری وجود داشت تا اینکه دوستی به شدت دوست داشتنی این کتاب را به من هدیه داد. نام نویسنده کتاب برایم آشنا بود ولی جز آشنا بودن هیچ اطلاعات کمک کننده ی دیگری به ذهنم خطور نکرد. بعد از دیدار انرژی بخش با دوست عزیز، توی مترو مشغول خواندن کتاب شدم. تصویر نویسنده که در پشت جلد چاپ شده بود، شدیدا آشنا بود ولی بازهم یادم نیامد آن را کجا دیده ام. و از آن جا که تصمیم گرفته بودم مقدمه کتاب ها را بعد از پایان شان بخوانم، یک راست سراغ داستان ها رفتم و نزدیک به نیمی از کتاب را در مترو خواندم، در حالی که مطمئن بودم لحن نویسنده برایم بسیار آشناست.

چند شب قبل یادم آمد زمانی که با یکی دیگر از دوستان عزیز، بخش هایی از فینال لباهنگ خندوانه را می دیدیم این نام را شنیده ام. و آن موقع بود که با فکر کردن های بسیار متوجه شدم، امیرعلی کیست. و پس از خواندن کتاب و مطالعه ی مقدمه، به این موضوع پی بردم که آشنا بودن لحن، به علت تماشای "رادیو هفت" بوده است. زیرا در آن برنامه دقیقا قسمتی با عنوان "قصه های امیرعلی" وجود داشت که خود امیرعلی داستان هایش را می خواند. و حال داستان های امیر علی در چهار جلد در دسترس است.

جلد اول از بیست و هشت قسمت با روایاتی طنزگونه از وقایع روزمره تشکیل شده است که لحظات شاد، مفرح و متفاوتی را به وجود می آورد. در واقع فکر می کنم بهتر است به جای یک نفس خواندن کتاب، شبی یک قسمت از آن را برای تلطیف حال و احوال مطالعه کرد.

 

- سه روز به همین منوال گذشت تا قرار شد من به عنوان مذاکره کننده به منزل شان بروم تا زمینه بازگشت دوست فراری ام را فراهم کنم. عصر روز موعود، من و مهران راهی شدیم! استاد در کوچه منتظر ماند و من زنگ را فشار دادم و رفتم بالا. جمشیدخان که گویا اصلا منتظر بنده بود، بعد از یک سلام و احوال پرسی سرد، درحالی که پشت به من و رو به پنجره ایستاده بود، شروع کرد به نصیحت کردن که به دلیل شکل خاص حرف زدنش، حضور یک مترجمِ همزمانِ خبره به شدت احساس می شد! و البته چون همسر محترمشان در اتاق تشریف داشتند، این مهم به عهده ایشان بود. با تمام شدن هر جمله جمشیدخان، بنده هاج و واج رو به مادر مهران می کردم تا افاضات ایشان را برایم به فارسی ترجمه کنند.

جمشیدخان فرمودند: "این یارو همه چی چی هستن!"

همسرش گفت: "بچه های این نسل همه بی خیالن."

 " چی رو که خودتون یارو کنین، فلان رو می دونین!"

" خودتون که پول در بیارین، قدرش رو می دونین."

" معلومه هر چقدر چی کنین، فلان تر می شه، ولی باید یارو کنین؟!"

"معلومه هرچی بیشتر به ماشین گاز بدین، تندتر می ره، ولی باید خودکشی کنین؟"

" فکر می کنه من فلانم یا بهمان که نتونم فرق یارو و چی چی رو بفهمم!"

مادر مهران گفت: " این رو دیگه منم نفهمیدم!"

خلاصه این مذاکرات نیم ساعتی طول کشید و سرانجام اعلام کرد تا اطلاع ثانوی، تمایلی برای رؤیت ریخت نامبارک مهران ندارد و در صورت آفتابی شدنش، بلایی بدتر از آن ماشین سرش خواهد آورد و با شعری که باز همسرش از ترجمه آن عاجز بود، جلسه را خاتمه داد. (صفحه 118)


* دیشب پس از مطالعه بیشتر در مورد این بیماری متوجه شدم که خودبیمارانگاری ام درست نبوده است. چون مبتلایان به این بیماری که دچار نقصی در بخش Fusiform مغزشان هستند، حتی قادر به تشخیص چهره ی خود در یک عکس دسته جمعی یا آینه نیستند. و معمولا برای شناسایی اطرافیان از علامت گذاری هایی مثل نوع لباس و رفتار و ... استفاده می کنند.

عنوان: قصه های امیرعلی1

نویسنده: امیرعلی نبویان

نشر: نقش و نگار

تعداد صفحات:168

سال نشر: چاپ اول 1391- چاپ شانزدهم 1394

قصه های امیرعلی 1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان