پیشنهاد کتاب پارسی

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

زبان قرآن، تفسیر قرآن

قرآن کتابی است که به اعتقاد عموم مسلمانان حاصل وحی خداوند به پیامبر خود، محمد است. طی قرون متمادی این متن، مورد تحلیل و تفسیر بسیاری از عالمان قرار گرفته است. اما در صد سال اخیر که علوم به سرعت زیادی رو به پیشرفت گذاردند و علوم انسانی نیز از این قاعده مستثنا نبود روش های جدیدی در نقد متون در جوامع غربی به وجود آمد که توانست رهیافت های نو و بدیعی را به حوزه ی علوم انسانی بگشاید. یکی از متونی که مورد تحلیل و نقد غربیان قرار گرفته قرآن است. غربیان یا اصطلاحا مستشرقان با استفاده از ابزار روش های جدید در علوم انسانی تحقیقات بسیاری را در مورد قرآن انجام داده اند.

همان طور که قبلا و در معرفی کتاب میراث مکتوب شیعه گفته بودم متاسفانه اکثریت علمای ما ارزشی برای این گونه تحقیقات قائل نیستند و صرفا همان دیدگاه سنتی خود را کاملا صحیح و بدون مشکل می پندارند. اما باید دانست که دامنه ی کاری و اثرگذاری این تحقیقات به جایی رسیده است که کم کم مجبورند به آن حوزه ها توجه بیشتری نمایند. تحقیقات غربیان در واقع نگاهی برون دینی به متون اسلامی است. در مورد قرآن نیز از این نظر که فرد محقق پروای اعتقاد ندارد و بی محابا می تواند نظرات علمی خود را در مورد متن بیان کند ارزشمند است. باید قبول کنیم که هرچه هم بی طرف باشیم مسلمان بودن ما و تعصبمان به قرآن می تواند بر نتایج تحقیقمان اثر بگذارد. البته این به آن معنا نیست که غربیان هرچه می گویند درست است، به هیچ وجه. اتفاقا در بسیاری موارد –بیش تر از بیست سی سال گذشته به قبل تر- چون آن ها منابع کمی دسترسی داشتند نتایجشان بعضا نصفه و نیمه بود. به هر حال پژوهش های غربی در باب قرآن می تواند چه برای عالم دینی و چه برای خواننده ی علاقمند به این جور حوزه ها مفید و مثمر مثمر باشد.

کتاب "زبان قرآن، تفسیر قرآن" در واقع مجموعه مقالات قرآن پژوهی غربیان است که قبلا توسط مترجم و قرآن پژوه زبردست، "مرتضی کریمی نیا" ترجمه شده بوده و در مجلات مختلف به چاپ رسیده بوده. اکنون این مقالات جمع آوری شده و در یک جلد توسط انتشارات هرمس چاپ شده است. کریمی نیا مترجمی چند زبانه است و از آلمانی و انگلیسی و عربی ترجمه می کند. او یکه تاز معرفی کارهای قرآن پژوهان غربی و نواندیشان عرب در کشور ماست. کریمی نیا در مقدمه ی خود بر این کتاب می نویسد:

". . .  تنها ما ایرانیان، عرب ها، ترک ها، مالایی ها و مسلمانان شبیه قاره نیستیم که به درس و بحث در باب قرآن و دانش های تفسیری حول آن می پردازیم.  مدت های مدید است که دیگران هم پرسش های علمی در این حیطه درمی آورند و رشته ی مطالعات قرآنی را در مجامع علمی و دانشگاهی خود تازه تر و پررونق تر می سازند؛ درست همچنان که چنین امری در تمامی علوم فنی، پایه، پزشکی، کشاورزی و از همه مهم تر در حوزه های مختلف علوم انسانی روی می دهد. مهم ترین تفاوت مطالعات قرآنی با سایر رشته های علمی و دانشگاهی در کشور ما آن است که اغلب بانیان و حاملان این رشته نظرا و عملا خود را از دانستن پرسش های دیگران بی نیاز می دانند."

". . . در این میان اما، مطالعات قرآنی در ایران امروز ما به رغم کمیت چشمگیر و ابعاد وسیعش، همچنان محدود و در بند تکرار مکررات باقی مانده است. از همین رو، شباهتی عجیب به جزیره ای دارد که ساکنانش تنها به زبانی که خود می فهمند سخن می گویند. نه تولیداتش در مدار علمی جهان به رسمیت شناخته می شود،  و نه هیچ فارغ التحصیل حوزه و دانشگاهش به محض ورود به کنفرانس های اسلام شناسی غربی، ذره ای از موضوعات مقالات و روش بحث و جدل شرکت کنندگان سر در می آورد. در نهایت خوشبینی، مفروض می گیریم که فرد مورد نظر با مانع جدی زبان مواجه نباشد."

اضافه می کنم که علمای مذکور، نه تنها در جزیره ی کذا گرد آمده اند و فقط زبان خود را می فهمند بلکه اگر کسی هم حرف جدیدی بزند و سخن تازه ای بگوید اصلا آن را به رسمیت نمی شناسند و رنج درک مطلب و تحلیل و نقد آن را هم به صورت پیشفرض بر خود واجب یا حتی مستحب نمی دانند (اگر نگوییم این کار از نظر آنان مکروه بوده و صرفا تلف کردن وقت برای تحلیل حرف هایی است که مطمئنیم غلط است و اگر نیم جوابی هم بدهند با نگاهی از بالا به پایین یا عاقل اندر سفیه است). بگذربم . . .

زبان قرآن تفسیر قرآن به سه بخش تقسیم شده است:

بخش نخست: مطالعات تفسیری

در این بخش 7 مقاله آمده است:

1-    بلاغت عربی و تفسیر قرآن با نگاهی به صنعت لف و نشر (جان ونزبروJohn Edward Wansbrough 1928-2002): ونزبرو اعتقادات خاصی در باب قرآن دارد و آن را حاصل یک فرآیند تاریخی می داند که در سه قرن نخستین هجری شکل گرفته است در مورد او در کتاب بیشتر سخن گفته می شود. این مقاله به بررسی صنعت لف و نشر در قرآن می پردازد و خاستگاه های آن را می کاود. کریمی نیا به دلیل مشکل بودن خوانش این مقاله توضیحات مفیدی را بر آن اضافه کرده است.

2-    داستان ابولهب و غزال کعبه، نگاهی به تفسیر سوره مسد. (اُری رُبین Uri Rubin متولد 1944): در این مقاله تفسیر جدیدی بر پایه ی یک روایت دوره ی جاهلی در باب آیه ی تبت یدا ابی لهب و تب ارایه می شود که در تفاسیر اسلامی بی سابقه است. نکته ی قابل توجه در این مقاله علاوه بر این تفسیر جدید علت راه نیافتن این تفسیر به متون اسلامی است که می تواند الگویی باشد تاریخی برای بسیاری از مسائل دیگر که به دلیلی مسائل ایدئولوژیکی وارد متون نمی شده است. اندرو روبین اضافه می کند که قدیمی ترین خاستگاه های ادبی برای –دست کم- برخی فقرات قرآن، در واقع ریشه در مکه ی دوران جاهلی دارد و نه هیچ جای دیگر. (سارق غزال الکعبه که دستش علی رغم دوستانش قطع نشد)

3-    اقرا باسم ربک . . . نکاتی در تفسیر نخستین آیات سوره ی علق (اری ربین): آنچه از این آیه در ذهن ما حک شده این طور است: بخوان به نام پروردگارت (و ظاهرا این اقرا چند بار تکرار شده). و  این آیه دست آویزی شده برای ارزش علم و خواندن و قلم (شاید در رواج این مسئله دکتر علی شریعتی بیشتر از همه نقش داشته است). در این مقاله سعی شده است یکی از تفاسیر قدیمی در این باب که امروزه تقریبا به فراموشی سپرده شده است بازسازی گردد. این تفسیر معنای دیگری به این آیه می دهد و آن را طور دیگری تحلیل می کند.

4-    رسول پوشانیده: تفسیر کلمات مزمل و مدثر (اری ربین): در اینجا نیز اری ربین با موشکافی دقیق و با تسلط بر منابع، سیر تفسیر این دو کلمه را بازیابی می کند و روایتی قدیمی تر را که امروزه در متون اسلامی فراموش شده است به عنوان تفسیر این دو کلمه برمی گزیند. به این محتوا که مزمل و مدثر در واقع صفاتی است که پیامبر را بیدار می کند که از جامه های قبلی خود به درآ و سستی مکن و برای ادای وظیفه ی خود، فعال و از جان گذشته عمل کن. این نوع تفسیر مبتنی بر این فرض است که پوشیدگی پیامبر حالتی نابجا بوده و وی می بایست از آن به در آید.

5-    تعامل تفسیر و حدیث در تعیین هفت مثانی (اری ربین). تفسیر هفت مثانی و تعیین مصداق آن در آیه ی هشتاد و هفتم سوره ی حجر همواره مورد بحث مفسران بوده است. ربین در اینجا نیز با تحلیل دیدگاه های مختلف در این باب قدیمی ترین تفاسیر را که البته امروزه غریب به نظر می رسند برمی گزیند که در آن هفت در اینجا نماد کثرت است و اشاره به مسئله  یا سوره ی خاصی ندارد.

6-     ابن عباس در تفاسیر دوره ی عباسیان (هربرت برگ Herbert Berg): بسیاری از احادیث تفسیری در کتب تفسیر اسلامی از ابن عباس نقل شده است. در این مقاله ی بلند به خوبی سیر تاریخی نقش ابن عباس در تفاسیر اسلامی بررسی می گردد و این مسئله مطرح می گردد که بسیاری از احادیث نسبت داده شده به او برساخته ی دوره ی عباسیان است که به دنبال یافتن وجهه ای دینی برای خاندان خود بودند. این مقاله از قوی ترین مقالات این کتاب است

7-    تاریخ گذاری تفسیر موسوم به ابن عباس، چند نکته ی تکمیلی (هارالد موتسکی Harald Motzki تولد 1984). در این مقاله به بحث و نظر در مورد تاریخ حقیقی و نویسنده ی کتاب موسوم به تفسیر ابن عباس پرداخته می شود.

بخش دوم: مطالعات قرآنی جان ونزبرو

1-    تحلیل ادبی قرآن، تفسیر و سیره: نگاهی به روش شناسی جان ونزبرو (اندرو ریپین): همان طور که گفته شد ونزبرو با تحلیل ادبی قرآن به این نتیجه می رسد که این کتاب حاصل تطوری تاریخی به مدت سه قرن است و نه نوشته شده در صدر اسلام. ربین در این مقاله ی بلند ارکان تحلیلی ونزبرو را به نقد می کشد و روش او را در نقد منابع به  زیر سوال می برد.

2-    ملاحظاتی بر کتاب مطالعات قرآنی (ویلیام گراهام william graham): مطالعات قرانی نام معروف ترین کتاب ونزبروست که عقیده ی خود را در باب قرآن در آن مطرح کرده است. در این مقاله نیز نقدی روش شناختی بر ونزبرو شده است.

3-    نکاتی روش شناختی درباره ی فصل چهارم کتاب مطالعات قرآنی (اندرو ریپین Andrew Lawrence Rippin) در این مقاله کمتر به نقد ونزبرو پرداخته شده و بیشتر روش او معرفی گشته و محسنات آن نیز بررسی شده است.

4-    جمع و تدوبن قرآن: بازنگری دیدگاه های غربی در پرتو تحولات جدید روش شناختی (هارالد موتسکی): مقاله ی بلند و بسیار مهمی از لحاظ روش شناسی تاریخ گذاری اسناد است. موتسکی اقرار می کند که ما نمی توانیم اثبات کنیم که گزارش های مربوط به تاریخ قرآن به شاهدان عینی وقایع چنان که اظهار شده باز می گردد. و همچنین  نمی توانیم مطمئن باشیم که همه چیز واقعا آن گونه که در روایات گزارش شده، اتفاق افتاده است. اما او اضافه می کند که باید بپذیریم اخبار و گزارش های مسلمانان نسبت به آن زمانی که محققان غربی و خصوصا ونزبرو فرض کرده اند، بسیار قدیمی تر و به زمان وقایع ادعا شده نزدیک تر است. او روایات مربوط به جمع آوری قرآن در زمان خلفا را تا ربع نخست قرن دوم هجری ردیابی می کند.

بخش سوم: زبان قرآن

1-    شتر یا ریسمان: حتی یلج الجمل فی سم الخیاط (اعرف-40) (اندرو ریپین) ریپین در این مقاله هم با ریزبینی های مخصوص خود به دنبال یافتن قدیمی ترین تفسیرها از این آیه است.

2-    واژگان دخیل و تعیین زبان خارجی آن ها در تفسیر قرآن: (اندرو ریپین) او با ذکر مثال های مختلف این مسئله را تبیین می کند که پذیرش وجود واژه ی دخیل در متن قرآن، کلیدی برای این معماست که چرا برخی از واژه های قرآن معنایی می دهند که در غیر آن موضع قرآنی، میان عرب زبانان و یا ادیبان عرب شناخته شده نیست.

3-    مسئله تاثیر زبان های آرامی و سریانی در زبان قرآن (مرتضی کریمی نیا): این مقاله در واقع بررسی و نقدی است بر کتاب کریستف لوکزنبرگ (christoph luxenberg) به نام "قرائت آرامی سریانی قرآن: جستاری در ایضاح زبان قرآن". در این کتاب با تکیه بر مسائل فقه اللغه و زبان شناسی این مدعا مطرح شده است که قرآن به زبان و لهجه ی عربی قریش است که در زمانی خاص در مکه می زیستند و بسیار متاثر از زبان های آرامی به ویژه سریانی مسیحی است. نظریه ی او بازتاب های زیادی در رسانه های غربی داشته است. لوکزنبرگ با توجه به روش خود بسیاری از آیات قرآن را طور دیگری قرائت می کند و معنای آن را جور دیگری در می یابد تا بتواند ریشه های بیشتری از آیات قرآنی را در زبان سریانی بکاواند!! کریمی نیا علاوه بر معرفی کامل کتاب و فصول آن نقدهایی کلی را به آن وارد می کند.

4-    نقدی بر کتاب قرائت آرامی-سریانی قرآن (فرانسوا دوبلوا François de Blois): نقدی است بسیار تند بر کتاب لوکزنبرگ که به طور کلی دانش او را در زمینه ی زبان شناسی زیر سوال می برد. باید اضافه کنم که نقدهای زیادی توسط غربی ها بر این کتاب شده است.

5-    الرقیم یا الرقود: یادداشتی درباره ی آیه نهم سوره کهف (جیمز بلمی james A. bellamy) بلمی از کسانی است که با روش های تحلیل متن از سال 1973 تا 2002 و در طی مقالات متعدد، تصحیحاتی را در متن رسمی قرآن پیشنهاد داده است. او معتقد است که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده و هدف آن سردرگمی یا دستپاچگی شنوندگانش نیست بلکه برای روشنی بخشیدن و آگاهی دادن آمده است. بلمی حتی مقاله ای دارد و در آن اثبات می کند که حروف مقطعه ی قرآن یا به تعبیر او The Mysterious Letters of the Koran در واقع کوته نوشت هایی قدیمی از بسمله اند و نه حروفی رمزآلود. در این مقاله نیز او اشتباهات کاتبان را در آیه ی نهم سوره ی کهف -که معنای الرقیم در آن یکی از موارد اختلاف مفسران است- تحلیل می کند و بیان می کند که صورت اصلی این کلمه باید الرقود باشد.

6-     چند نکته ی پیشنهادی دیگر در متن قرآن (جیمز بلمی): مقاله ی دیگری است از او که پیشنهادهای بیشتری را برای تصحیح برخی کلمات ارایه می دهد. بلمی معتقد است که پیشنهادهای تصحیح متن حتی الامکان باید جوری باشد که در رسم الخط قرآن تا حد امکان تغییری ایجاد نکند.

این کتاب می تواند دنیای جدیدی را برای کسانی که در حوزه ی تفسیر قرآن و همچنین قرآن پژوهی فعالیت و تحقیق می کنند، باز کند و آن ها را از پژوهش های غربیان در این زمینه آگاه سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

ذوالقرنین از منظر قرآن


مدتی پیش به علت تحقیق یکی از دوستان، به موضوع ذوالقرنین علاقه مند شدم‌. تحقیق درباره تطبیق شخصیت ذوالقرنین و کوروش بود. در میان جست و جوهای اینترنتی، به جملاتی قابل تامل از کتابی برخوردم که هر چقدر در مغازه های انقلاب و پاساژ های کتاب گشتم، کتاب مورد نظر رو پیدا نکردم! نویسنده ای ناشناس با نام عبدالله مستحسن که گوش هیچ یک از کتاب فروشان با آن آشنا نبود! هر چه که بود گذشت تا نمایشگاه کتاب امسال و برخورد اتفاقی ام با انتشارات جدید این کتاب! جدا از سایر کتاب های ایشان ،همین کتاب را خریدم اما فرصت مطالعه اش ماند برای ایام ماه مبارک. عبدالله مستحسن خودش کتاب را با این حدیث شروع کرده است که :
امام صادق: هرکه امر امامت ما را از قرآن در نیابد، از فتنه ها برکنار نمی ماند.
تفسیر او دراین کتاب، نه تنها راز ۱۴۰۰ساله ذوالقرنین را بیان می کند، بلکه ابتکار شاید جدیدی در تفسیر تمام آیات قران می آورد که باعث می شود دیدگاهمان نسبت به بسیاری از آیات تغییر کند.
در آیات مربوطه که در سوره کهف است، با ابهامات زیادی شخصیت ذوالقرنین را بیان می کند که برای خواننده و بقول معروف قاری شاده قرآن جز سردرگمی چیزی ندارد تا آنجا که مفسرین برای اثبات و تطبیق شخصیت ذوالقرنین با کوروش یا اسکندر حتی معانی قران و یا اعراب آن را تغییر می دهند تا کلمات الهی مناسب فهمشان شود!! تطبیق دهندگان با شخصیت های پادشاهی برای سد ذوالقرنین نیز شواهدی می اورند که هیچ کدام با آیات کریمه سازگار نیست و حدیثی از امام علی را فراموش می کنند که می فرمایند ذی القرنین نه پادشاه بود نه پیامبر...
مستحسن در این کتاب با استفاده از خود قران، این ابهامات را برطرف می کند. مثلا برای معنای بین السدین در قرآن جست و جو می کند به سوره یس می رسد و آیه معروفه و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من بینهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون.
این گونه تفسیر، که از خود قرآن برای فهم قرآن استفاده شود، در کمتر جایی دیده شده است که کلید ابهامات بسیار زیادی است که مفسرین بالظاهر از پس آن برنیامده اند.

در آخر کتاب نیز جملاتی بود که درباره قرآن گفته می شد که بنظرم بسیار قابل تامل بود:
آیا خدای تو به عنوان خالق آسمان ها وزمین نمی توانست توسط تو به صراحت و نه در پرده از کیفیت خلقت آن ها و چگونگی حالتشان که کدام اش سیاره است، کدام اش ثابت است ...و هزاران مجهول دیگر پاسخ دهد؟
چرا؛ می توانست! ولی این ها چیزهایی هستند که بشر بالاخره می تواند خودش روزی آن را بفهمد. تو از مطالبی سخن می گویی که بشر به تنهایی قادر به درک و فهم آن نخواد شد‌. تو کتاب هدایتی. هدایت انسان به سوی آنچه که به خودی خود هیچ گاه قادر نخواهد بود به آن دست یابد.

عطیه فرخزاد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

نبرد میمک: مجموعه خاطرات رزمندگان (نیروی زمینی ارتش)


نویسنده احمد حسینیان
ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی

تابستان 1363 در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم...
به او گفتم:چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم و پس از سلام و خسته نباشید گفتم:
مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده‌ی زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت:
پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم ...!

ما از ساعت 9 الی 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم.
بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم:
مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بیاورم...شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ ؛ گفت :دیشب حضرت فاطمه‌ زهرا (سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت:
چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟
دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی.
من هم به آن حضرت عرض کردم:
ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو فرمودند: غصه نخور!

فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه‌ی خود دیدم از آنها پذیرایی کنم.بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم:
سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر(سلام الله علیها)  فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.

راوی : سرگرد مسلم جوادی ‌منش
منبع: کتاب نبرد میمک، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381


نظرات

حسین ابراهیمی:

دوستان سلام،من درچهلدختر زمان خدمت سربازی اندک زمانی سرباز گردان سرهنگ اسیایی بودم ،ادم بسیار قانون مند و سخت گیر بود بسیار کار میکرد اصلا کار با ایشان وحشتناک بود چون  دوست داشت همه مثل خودش باشند و دستورش باید اجرا میشد از دید ما سربازان انزمان انگار گذشت نداشت بچه ها ازش راضی نبودند اما برای ارتش نیروی فوق‌العاده خوب و گوش به فرمان بود

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

فیلم ها و کتاب ها

مقدمه ی اول- بسیاری از فیلم هایی که امروزه در دنیا ساخته می شود برگرفته از کتاب هاست. مثلا فیلم های موفقی نظیر Lord of the rings یا Harry potter یا سریال Game of thrones. به شخصه نسبت به فیلم هایی که از روی کتاب ها ساخته می شوند حساسم و احساس می کنم که معمولا کارهای خوبی از کار در می آیند و اگر متوجه شوم که فیلمی برگرفته از کتاب است نسبت به دیدنش راغب می شوم. به همین منظور یک نگاه کوتاه به سایت IMDB کردم و رتبه و نمره ی فیلم هایی که براساس کتاب ها ساخته شده اند را بررسی کردم و متوجه شدم که احساسم به بیراهه نرفته و فیلم های اقتباس شده از کتاب ها معمولا موفق بوده اند. البته می توان علت های مختلفی برای این مسئله ذکر کرد اما کاری به آن ها ندارم فقط می خواستم مقدمه ای گفته باشم در مورد وضعیت این مسئله در جهان. متاسفانه کم پیش می آید که فیلمسازان ما سراغ کتاب ها و رمان ها بروند و از تخیل بخش دیگری از جامعه کمک بگیرند تا بتوانند کارهای عمیق تری بسازند. در ایرانِ ما اقتباس فیلم از کتاب زیاد مرسوم نیست. هرچند که نمونه های مختلفی از کتاب ها اعم از رمان و بیوگرافی و خاطرات شفاهی وجود دارد که می توان از آن ها برای ساخت فیلم ها بسیار کمک گرفت (مخصوصا در این وانفسای نبود فیلمنامه ی خوب).

مقدمه ی دوم-  تا به حال بارها  به کسانی برخورده ام که بعد از دیدن فیلم هایی نظیر Harry potter یا Lord of the rings (که این آخری از لحاظ ساخت شاید جزو بهترین ها در جهان باشد) گفته اند که جذابیت این فیلم ها نصف رمان اصلی شان هم نیست. این مسئله آن قدر به تواتر برای من اتفاق افتاده که ناچارم به خبرش اعتماد کنم و این حکم را صادر کنم که معمولا اصل کتاب ها از فیلم هایی که از آن ها اقتباس می کنند بسیار جذاب تر و زیباترند.

متن-یک- چند روز پیش به اتفاق چند تن از دوستان برای دیدن فیلم "ایستاده در غبار" به سینما رفتم. می دانیم که تبلیغات زیادی برای این فیلم صورت گرفته و در جشنواره ی فجر هم جایزه برده است.  پیش زمینه ی خوبی از احمد متوسلیان داشتم که در اثر خواندن شاهکار "همپای صاعقه" ایجاد شده بود. قبلا هم در معرفی این کتاب گفتم که با اینکه به حوزه ی دفاع مقدس علاقه ای ندارم اما این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی است که در عمرم خوانده ام. موضوع آن هم هرچند کارنامه ی لشکر 27 محمد رسول الله در طی شش ماه اول تشکیل آن است اما از نظر من درواقع بهترین مستند از زندگی مربوط به جنگ احمد متوسلیان را نشان می دهد. (معرفی کامل کتاب و صحبت های حاتمی کیا در مورد اون رو میتونین اینجا ببینین.

متن- دو- ایستاده در غبار اقتباسی از کتاب همپای صاعقه نبود اما ای کاش بود. این فیلم در واقع حکایات بریده ای است از زندگی متوسلیان به روایت اقوام و هم رزمان او. هرچند که نوع روایت فیلم در نوع خود بدیع بود و موسیقی زیبا و دلنشینی داشت و همچنین ساخت بصری فیلم هم کاملا خوب و متناسب بود اما روایت فیلم از نظر من حق مطلب را ادا نکرد. ضمن اینکه توالی فیلم هم کند بود به طوری که برخی در سینما حوصله شان سر رفته و با یکدیگر صحبت می کردند. حقیقتش را بخواهید خیلی انتظار من بالا بود. اگر نگاهی به فیلم های موفق جهان که قهرمان در آن ها معرفی می شود بیندازیم می بینیم که نوع ساخت آن ها معمولا طوری است که بیینده را اصطلاحا میخ کوب می کند و روایت متن هم طوری اتفاق می افتد که به اصطلاح  ادبیات داستانی ، بیننده را در تعلیق نگه می دارد. این فیلم نه تعلیق داشت و نه بیننده را به هیجان وا می داشت. اگر در یک جمله بخواهم بگویم: روایتی نرم و بی روح از زندگی احمد متوسلیان. 

متن –سه- ای کاش همان طور که حاتمی کیا گفته بود کسی پیدا می شد و همان همپای صاعقه را به فیلم تبدیل می کرد. الان و با ساخته شدن ایستاده در غبار دیگر این موضوع شهید شده است و کسی سراغ آن نخواهد رفت. همپای صاعقه هرچند که از زندگی شخصی متوسلیان هیچ نگفته اما آن قدر دقیق و جزئی نوشته شده که می تواند بهترین معرفی از این مرد بزرگ باشد.

پس نوشت- الان که متنم را می خوانم می بینم خیلی منفی بافی کرده ام در رابطه با این فیلم. به هر حال به یک بار دیدنش می ارزد. شاید هم من چون کتاب را خوانده بودم توقعم خیلی بالا رفته بود. به هر حال کتاب ها همیشه بهتر از فیلم ها هستند.

نظرات

خانم آزاده جاویدی:

صحیح است آقای تاجی
فیلها قادرند تنها بخشی از تصاویر ذهنی که کتابها ایجاد می کنند را برای ما نشان دهند هیچ فیلمی تا به حال ندیدم که توانسته باشد حق ادبیات را ادا کند . به حق ادبیات هنر اول و سینما هنر هشتم است . هر فیلم ابتدا باید فیلمنامه داشته باشد و هدف فیلمنامه به تصویر کشیدن اندیشه هایی است که  قبلا توسط فیلمنامه نویس دیده شده اما کتابها شما را لحظه به لحظه به تماشای همه حس های دیگر می کشانند . با کتابها می شود فیلم دید ولی با فیلمها نمی شود کتاب خواند .

محمد میرزایی

به نظر من دلیل اینکه کتاب یک طرح داستانی از فیلم همان طرح باعث می شود مخاطب بیشتر از آن لذّت ببرد، این است که با دیدن فیلم یک تصویر مشخّص که توسّط شخص دیگری ساخته شده به ذهن تحمیل می گردد، در حالی که خواندن کتاب، حال هرچند که آن کتاب تصویر سازی قوی هم داشته باشد، با یک تصویر سازی ذهنی شخصی همراه است، که باعث تعلّق خاطر خواننده می شود.
چیزی که در مورد کتاب هری پاتر به وضوح دیدم... دوستم که عاشق هری پاتر بود، و به شدّت هم «فیلم باز»، اعتقاد محکمی داشت که کتاب های هری پاتر از فیلمش بهتر هستند.
دوّمین دلیلی هم که در این مورد می بینم، مدّت زمانی است که فرد با یک کتاب می گذارند، یا فیلم آن را می بیند. که همین تفاوت را می توان در دیدن سریال یا فیلم سینمایی  دید. این مدّت زمان بیشتر، خودش یک عامل تعلّق خاطر خاص می شود، که فرد مدّت بیشتری از عمرش را با چه چیزی گذرانده.
شاید بتوان همان حرف بزرگان دینیمان در مورد همنشین انسان را در اینجا به این شکل دید، که همنشین فرد بیشتر کدام یک است، فیلم یا کتاب؟

مهدیه عباسیان

یکی از دوستان پیشنهاد کرد فیلم The Great Gatsby  رو حتما ببینم. ولی بیشتر از 10 دقیقه دووم نیاوردم. رفتم سراغ کتابش و شروع کردم به خوندن. آنچه که می خوندم و آنچه که تصور می کردم غیر قابل قیاس بود. و چیزی که دوسش نداشتم این بود که متاسفانه شخصیت های کتاب با شکل و شمایل بازیگران فیلم در ذهنم ظاهر میشدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

آشنایی و نقد کتاب خودآگاهی، استحمار


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
«آشنایی با کتاب خودآگاهی، استحمار»
کتاب «خودآگاهی، استحمار»، نوشته ی دکتر علی شریعتی، کتابی در هفت فصل و نود و شش صفحه ی آ-پنج است که به بررسی خودآگاهی، عاملی که باعث ارتقای فکری فرد و مردم، برای جلوگیری از تقلید کوکورانه و شاید به ظاهر موجّه و عاقلانه و مدرن و نو، به نام استحمار، به منظور بیدار کردن تفکّر عصیانگر و نقّاد و جلوگیری از استعمار می پردازد.
برخلاف گفته ی نویسنده در ابتدای کتاب، به نظر من نثر کتاب بسیار ساده و روان، و پر از مثال های به جایی است که هم ذهن خواننده را با مفهوم شاید ناآشنای کتاب آشنا می کند، و هم دلیلی بر مطالعه ی فراوان نویسنده ی آن و تسلّطش بر موضوع است.
در ابتدا نویسنده منطور و حرف کلّی اش را با حرف از تفاوت علم و فکر شروع کرده، و تاکید خود را بر فکر می گذارد. سپس می گوید که در جامعه ممکن است به شیوه های مختلف، افراد را سرگرم مسائل جنبی کرد و از اصلی که انسان را انسان کرده، چیزی که نویسنده آن را قدرت عصیان و در سطحی ساده تر فضولی می نامد، باز می دارد. ادامه ی کتاب بررسی ابعاد مختلف این موضوع است.
او استحمار (خریت) را نتیجه ی نبود فکر خودآگاه انسان و اجتماعی نسبت به مسائل و نیاز های اصلی انسان می داند، که به دو صورت، کهنه و نو ظهور کرده، امّا در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی کند، چون خریت، خریت است.
نویسنده با آوردن سرفصل های موضوعاتی که باعث بوجود آمدن این استحمار و در نتیجه ی آن استعمار جامعه می شوند، مثل مذهب استحماری، علم، شعر، زهد، آزادی و...، و بسط این مسائل با اندیشه کلّی خود و تعمیم آن به هر مسئله ی دیگری که امکان دارد بوجود بیاید، و همچنین آوردن مثال های متعدّد از نقاط مختلف زمانی و مکانی، که باعث گستردگی بیشتر نظر او می شود، اندیشه ی خود را کامل کرده، و کتاب را به اتمام می رساند.
در کل می توان گفت، دکتر علی شریعتی، استحمار توسّط هر چیزی، هرچند به ظاهر حق، که عاملی برای مورد استعمار قرار گرفتن باشد را نکوهیده و از بین برنده ی یک حق بالاتر شمرده، و راه علاج آن را خودآگاهی و داشتن اندیشه ی عصاینگر (یا همان به قول خودش فضول) می داند.

«نقدی بر کتاب خودآگاهی، استحمار»
نقد، بررسی یک موضوع است، و واضح می باشد که هرچه بیطرفانه تر و تنها بر اساس حق باشد، و ابعاد مخلتف تری از موضوع را مورد بررسی قرار دهد، جامع و بهتر خواهد بود. امّا نقدکننده باید همواره به این موضوع که «تقریباً هیچ نقدی کامل نیست» توجّه داشته باشد، و مقال خود را نیز در نظر بگیرد.
بنابراین ابتدا به بیان نقاط قوّت این کتاب و سپس نقاط ضعف آن، به طور خلاصه می پردازم.

کتاب از موضوعی حکایت و شکایت می کند که نه بر یک فرد، یک جمع، یا یک ملّت، بلکه بر سیر انسانیت در طول تاریخ چیره شده است. و آن اندیشیدن در سطح نیاز های ساده ی انسان می باشد. در واقع کاری که نویسنده انجام می دهد، دادن یک تفکّر، و بهتر بگویم، یک بینش و جهان بینی بالاتر است. این خود موضوع مثبتی است که بتوان چنین مسئله ی بزرگی را قالب یک کتاب حدوداً صد صفحه ای بیان کرد.
امّا زمانی که به نوع بیان آن می رسیم، شاید بتوان خرده ای بر نویسنده گرفت و نگرفت.
سادگی و عامیانه بودن متن، ارتباط خوب آن با مخاطب عامّی و مردم کوچه و بازار، می تواند یک ویژگی مثبت باشد، ولی حرف ابتدایی نویسنده که آن را ثقیل می شمارد، همه ی این معادلات را به هم می زند. چرا که معلوم می کند، اوّلاً نویسنده دنبال پیچیدگی بوده، که از نظر من زائد است، و دوّماً حتّی به این مقصود خود هم نرسیده. که البتّه می توان این موضوع را با در نظر گرفتن مخاطبی که نویسنده برای خود در نظر گرفته، فقط توجیه کرد.
سومین موضوع، سر خود اندیشه کتاب است. اگر نویسنده را با توجّه به زمان خودش بسنجیم، می توان گفت اندیشه وی از جامعه ی خود بسیار جلوتر بوده، و هنوز هم شاید از قشر وسیعی از همان جامعه ی تغییر یافته جلوتر باشد. امّا اگر بخواهیم الزمات زمانی را از آن حذف کنیم، به خلاء بزرگی در کتاب بر می خوریم. خلاءی که از یکجانبه روی نویسنده آب می خورد. می شود ساده گفت: «خب آقای شریعتی، ما اندیشه ی عصیانگر را بیدار کردیم، امّا با این اندیشه به کجا قرار است برسیم؟ این آزادی فراتر، خود به چه جایی ختم می شود؟ در آخر می خواهیم بر ضد خود این عصاینگری هم عصیان کنیم؟» و جای جواب در کتاب خالی می ماند. هرچند التزام نویسنده به بعضی التزامات، کمی از جواب را ناواضح داده و ادامه اش را هم ذهن خواننده باید پر کند... حال خود به خود، یا خود به ناخود.
چهارمین موضوع، بعد دیگری از این یکجانبه روی نویسنده را نشان می دهد. آن هم در جاهایی است که در مثال های خوب خود، نام بعضی اشخاص را می آورد، و آنها را بر اساس فکر خود، کاملاً می کوبد، مثل ابوعلی سینا. یا کاملاً برمی افرازد، مثل مسلمانان صدر اسلام. و واقعیّت این است که متاسّفانه نویسنده در نقد خود نتوانسته، یا نخواسته همه ی ابعاد آنها را، حداقل شده در حد توانش، ببیند. مثلاً می توان گفت، آیا آن مسلمان های نقّاد صدر اسلام، تنها برای غنیمت های جنگ ذهن نقدکننده شان برابر عمر کار می کرد یا جاهای دیگری هم بود که باید کار می کرد و نکرد؟ و فقط کافی بود او خود را کمی هم در جای ابوعلی سینا و امثال او بگذارد، و ببیند در آن جامعه و با مردمی در آن سطح، چطور می توان هم زنده بود، و هم جامعه ی خود را تحت تاثیر گذاشت؟ آیا تاثیر تنها به افشاگری است، یا گاهی چیزی فراتر وجود دارد که ذهن را تغییر بدهد؟ آن چیزی که دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن به نام فراسیاست در مورد حافظ به کار می برد. و موضوع هم دقیقاً همین است. و اشتباه دکتر علی شریعتی مرا به شدّت یاد تندروی نیمایوشیج در ابتدای شاعری اش نسبت به حافظ انداخت. و باید به او گفت: «اگر می خواهید به جواب برسید، تنها کافی است خودتان را جای خود فرضیتان بگذارید، که در گذشته تاریخی اش، هیچ ابوعلی سیناهایی نبوده اند. حال با واقع بینی بگویید که اگر همان ها نبودند که با کنار آمدن با همان وضع به قول شما استعماری، بخواهند اندیشه شان را رواج دهند، شما امروز چند درصد از همین اندیشه هایتان را داشتید که بخواهید این کتاب را بنویسید؟» موضوع این است که متاسّفانه دکتر علی شریعتی، با تندروی در اندیشه ی عصیانگری اش یا حداقل بگوییم کامل نکردن آن، خودش را به همان اندیشه محدود کرده است.
البتّه در نقاط ریز دیگری از کتاب هم مشکلاتی بود... مثل آنجا که نویسنده داستان هبوط آدم را از سر عصیانگری او و باعث پیشرفتش دانست که انگار حمل کننده داستان میوه ی بهشتی آگاهی یهودیت و مسیحیت است. که البته در این مورد شخصاً ترجیح می دهم محقّقان واقعی و دانشمندان این بحث که ما آن ها را به نام مجتهدان می شناسیم نظر بدهند. و فقط بگویم که نظر دکتر شریعتی نظر قطعی و حق مطلق نیست و جای بحث دارد. و در کلّ به خاطر نبودن فرصت و مقال کافی، نقد را در همین نقطه به پایان برسانم. البتّه با یادآوری این موضوع که، همین اندیشه ی ناقص دکتر شریعتی، در زمان خود بسیار جلوتر از جامعه اش بود (که متاسّفانه هنوز هم است) و توانست با گسترده کردن ذهن مردم و مخصوصاً قشر جوان جامعه، جمعیّت کثیری از افراد را به دنبال خود بکشد و باعث پیشرفت شود. امّا مهم، ادامه دادن به این پیشرفت است.

دو قسمت از متن کتاب

«برای استعمار کردن، همیشه ترا به زشتی ها دعوت نمی کنند که نفرت زشتی ها ترا فراری بدهد و متوجّه آنجائی بکند که باید به آنجا متوجّه شوی. نه. بر حسب "نهب" تو دعوتت را انتخاب می کنند. گاه ترا دعوت می کنند به "زیبائی ها" برای کشتن یک حق بزرگ، حق یک جامعه، یک انسان، گاه دعوتت می کنند که سرگرم یک حق دیگر باشی، و یک حق محق دیگر را میکشند.»
«آزادی فردی» عامل مخدر بزرگیست برای اطفال از «آزادی اجتماعی» و از «خود آگاهی اجتماعی». این مسئله خیلی مهم است. برای اینکه «خودآگاهی اجتماعی» در ذهن کور شود، آدمی از آن اغفال شود، مسئله ی «آزادی های فردی» را مطرح می کنند. و چون این آدم احساس می کند که او از نظر «فردی» -آنهم شکمی و زیرشکمی- آزاد است، احساس «آزادی» می کند. در صورتی که درست مثل این است که در قفس مرغی را باز کنند، امّا در سالن بسته باشد! این فقط یک احساس کاذب از آزاد شدن است و حتّی بدتر! چون آگاه بودن نسبت به اسارت خودش عاملی برای نجات هست، امّا وقتی که همین آگاهی هم از بین برود و بطور دروغین «احساس آزادی» بکند، دیگر خدا را شکر خواهد کرد... و می کند!


محمد میرزایی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

نوای اسرارآمیز

اشمیت برایم جزو آن دسته از نویسندگان است که بدون هیچ شکی و با اعتماد صد‌در‌صد سراغ کتاب‌هایش می‌روم. آن‌قدر به توانایی‌اش در توصیفات خوب و به کار گرفتن ذهن خواننده ایمان دارم، که ناخودآگاهم راه رهایی از خستگی و آشفتگی امتحاناتِ تمام نشدنی را اشمیت‌خوانی تشخیص می‌‌دهد و زمانی به خودم می‌آیم که بیش از نیمی از کتاب را خوانده‌ام.

نویسنده‌ای نامدار به نام زنورکو که جایزه‌ی نوبل ادبی را گرفته است، تنها در جزیره‌ای در دریای نروژ زندگی می‌کند. او شدیدا مردم‌گریزانه به زندگی خود ادامه می‌دهد و به هیچ وجه راضی با دیدار با هیچ فرد و روزنامه‌نگاری نمی‌شود. اما فردی به نام لارسن که خود را روزنامه‌نگار معرفی می‌کند بالاخره موفق می‌شود با او دیدار کند تا در مورد آخرین کتاب او که به موضوعی کاملا متفاوت پرداخته، صحبت کند. بیست کتاب قبلی زنورکو در مورد مسائل فلسفی بودند ولی او به یک‌باره در کتاب بیست‌و‌یکم از عشق حرف می‌زند و سروصدایی عظیم بر پا می‌کند. نوای اسرارآمیز نمایشنامه‌ای در یک پرده است که به بازی بی‌رحمانه‌ی موش و گربه‌‌ای تبدیل می‌شود و رابطه‌ مرموز بین این دو فرد را با فراز و فرودهایی به جا و غافل‌گیرکننده به تصویر می‌کشد.

 

- انسان‌ها ممنوعیت را خلق کردند. مثل سوارکارهای مسابقه‌ی پرش از مانع، به نظرشون رسید که جاده‌ی پر‌مانع کمتر کسل‌کننده است. ممنوعیت در آن ها میل جذاب و در عین حال تلخ نافرمانی را به وجود آورد. ولی آدم از این‌که همیشه از همون کوه بالا بره خسته می‌شه. پس آدم‌ها خواستند چیزی پیچیده‌تر از فسق و فجور به وجود بیارن، در نتیجه غیرممکن را آفریدند یعنی عشق رو. (صفحه 25)

- لذت در لحظه است، زودگذره، سطحیه، زود هم از بین می‌ره. در حالی که عشق تداوم داره. یعنی بالاخره محکمه، پر‌ تلاطمه، پابرجاست! عشق زمان را به ابعاد یک داستان می‌بره، مرحله‌های مختلفی درست می‌کنه، پا پیش گذاشتن داره، رد کردن داره، غم و غصه، آه و ناله، شادی، رنج، بالا پایین داره، خلاصه عشق جذابیت راه‌های پر‌پیچ و خم و داره. (صفحه 26)

- از وجود شما یک رایحه‌ای به مشام می‌رسه، بوی زننده‌ی زندگی یکنواخت. بوی دمپایی، آبگوشت، زیرسیگاری تمیز، چمن مرتب و ملافه های خوشبو... در شما نمی‌بینم که خطر کنید تا به خوشبختی متفاوتی از خوشبختی سایرین برسید. همه چیز طبق قاعده و عبوس است. (صفحه 35)

- ریشه‌ی نفرت هیچوقت خود نفرت نیست، چیز دیگه‌ای رو بیان می‌کنه... رنج، ناکامی، حسادت، اضطراب... (صفحه 36)

- در عشق و عاشقی‌های آتشین همه به هم قول ابدیت می‌دن، اما این ابدیت خیلی زود می‌گذره. ... مثل اینه که قول بدین همیشه تب داشته باشید. برای این‌که عشقمون محکم شه جدایی را بهش تحمیل کردم. (صفحه 49)

- روزمرگی دیوارهای فاصله رو برنمی‌داره، برعکس دیوارهای عظیم نامرئی به وجود می‌‌آره، دیوارهای شیشه‌ای، که هر روز بلندتر می‌شن، در طول سال‌ها ضخیم‌تر می‌شن و زندانی درست می‌کنن که توش آدم‌ها هر روز همدیگه رو می‌بینن ولی دیگه هیچوقت به هم نمی‌رسن. (صفحه 62)

 

* کتاب خوب و دوست‌داشتنی‌ای بود. وقتی که شروع به خواندن کتاب کردم هر لحظه امکان داشت خوابم ببرد ولی آن‌قدر عالی کلمات کنار هم چیده شده بودند و آن‌قدر به جا، اشمیت شوکه‌ام کرد که کتاب را تا انتها خواندم.

** سرگرم شدن با این کتاب در ابتدا باعث شد حس گنگ امتحان سخت و مبهم آنزیمولوژی را فراموش کنم. ولی جمله آخر کتاب و انتهای دور از ذهن آن کاری کرد، که به حالت اولیه برگردم و فضاهای سیناپسی‌ام حداقل میزان سروتونین و دوپامین را تجربه کنند.

*** نشر قطره را برای اینکه می‌شود به توضیحات پشت جلدش اعتماد کرد، دوست دارم.


عنوان: نوای اسرارآمیز

نویسنده: اریک امانوئل اشمیت

مترجم: شهلا حائری

نشر: نشر قطره

تعداد صفحات: 96

سال نشر: چاپ اول 1385 - چاپ چهاردهم 1395

نوای اسرارآمیز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

سنگی بر گوری

 ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همین جا ختم می‌‌شود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان می‌دهند که چرا کمیتِ واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است من و زنم مرتب این سوال را به سکوت از خودمان کرده‌ایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشسته‌ای به کاری، و روزی است خوش، و دور برداشته‌ای که هنوز کله‌ات کار می‌کند، و یک مرتبه احساس می‌کنی که خانه بدجوری خالی است. و یاد گفته‌ی آن زن می‌افتی -دختر خاله‌ی مادرم- که نمی‌دانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش در رفت که: تو شهر، بچه‌ها توی خانه‌های فسقلی نمی‌توانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشته‌اید. و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق می‌کند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین!

آل‌احمد به همین منوال با زبانی ساده، صمیمی و البته جسورانه در مورد زندگی بی فرزند خود با سیمین دانشور، احساسات، حسرت‌ها و تجاربشان سخن می‌گوید. در بخش‌هایی از این روایت ناباورانه حقایقی را آشکار می‌کند و در کنار آن‌ها گذری هم به مسائل اجتماعی می‌زند. 

 

- حالا دیگر بحث از این‌ها گذشته. از اینکه ما سنگ‌ها را با خودمان وا کندیم و تن به قضا دادیم و سرمان را به کارمان گرم کرده‌ایم که به جای اولادنا... اوراقنا اکبادنا. و از این اباطیل. حالا بحث در این است که یک زن و شوهر با همه‌ی روابط و رفت و آمدها و مسئولیت‌های خودشان چطور می‌توانند بی تخم و ترکه بمانند؟ به خصوص وقتی کثرت اولاد مرض مزمن فقرا است و این چهارصد و بیست متر مربع خالی مانده است و موسسات اجتماعی هنوز به دنیا نیامده‌اند و ناچار تو خودت را بیشتر مسئول می‌بینی. آخر ما با همین درآمد فعلی می‌توانسته‌ایم تا سه چهار تا بچه بپروریم. و بر فرض هم که این امکان در ما نبود، قابلیت پدر و مادری را چه باید کرد که در هر مرد و زنی هست و در ما قدرتی است بیکار مانده؟ عین عضوی که اگر بیکار ماند فلج می‌شود. یک نقص عضوی که یک قدرت روحی را معطل کرده و تازه مگر همین یکی است؟ خیلی قدرت‌های دیگر هم هست. اینکه محبت بورزی، نظارت در تربیت بکنی، به دردی بلرزی، خودت را به خاطر کسی فراموش کنی، و خودخواهی ات را و دردسرهایت را... فکرش را که می کنم می بینم آخر باید یک چیزی - نه - یک کسی باشد که ما دوتایی خودمان را فدایش کنیم. همه‌ی چیزها را آزموده‌ایم و همه‌ی ایده‌آل‌ها را. اما کدام ایده‌آل‌ است که ارزش یک تن آدمی را داشته باشد تا بتوانی خودت را فدایش کنی - به پایش پیر کنی-.

 

* آل‌احمد این کتاب را به صورت یادداشتی در دوران زندگی‌اش نوشته بود و چندین سال پس از مرگش سیمین تصمیم به انتشار آن می‌گیرد. نکته‌ی قابل توجه برایم این بود که آنچه که در این کتاب شرح داده شده است، وقایعی‌ست مربوط به بیش از سی و پنج سال قبل. ولی پس از گذر این همه سال، اشتراکات زیادی در آنچه افراد در موقعیت‌های مشابه تجربه می‌کنند، وجود دارد.

 

عنوان: سنگی بر گوری

نویسنده: جلال آل‌احمد

نشر: سیامک

تعداد صفحات: 148

سال نشر: چاپ اول 1360 - چاپ دوم 1376
سنگی بر گوری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

دختری در قطار

* در دوران کودکی اطرافم پر از مجلات جنایی بود. همیشه به رغم مخالفت های پدر و مادرم و گاه یواشکی سراغشان می رفتم. حوادثی که درون آن مجلات شرح داده شده بود و علل همیشه مبهم قتل ها آن قدر برایم جذاب بودند که در دوران نوجوانی تصمیم خودم را مبنی بر "کالبدشکاف" شدن گرفتم و حتی بر این اساس هم برای دانشگاه انتخاب رشته کردم. ولی افتادن در دام عاشقی رشته ای دیگر باعث شد هدفم را تغییر دهم.

** بارها به خودم قول داده ام که گول کتاب های پر فروش را نخورم ولی چندی پیش که یکی از دوستان از پرفروش بودن این کتاب صحبت کرد، با سرچی کوتاه، فهمیدن ژانر پلیسی آن و بیدار شدن بخش کالبدشکاف درون، وسوسه شدم این کتاب را بخوانم.

دختری در قطار داستانی بلند با روایت متناوب سه زن به نام های ریچل، مگان و آنا است که بخشی از زندگی گره خورده به همِ هر سه آن ها را در بازه ای از زمان به تصویر کشیده است. ریچل شخصیت اصلی داستان است که بیشتر داستان با محوریت او سپری می شود. زنی که مشکلات و مصائب زندگی در حال مغلوب کردن او هستند و باعث می شود بیشتر از واقعیت در خیال زندگی کند.

 

*** تنها دلیلی که باعث شد این کتاب را نیمه تمام رها نکنم، رودربایستی با خودم بود. در ابتدای کتاب وقتی هر یک بخش تمام می شد و بخش بعدی با روایت شخصی دیگر و زاویه دید او شروع می شد، اسامی، افراد و نسبت ها در ذهنم قاطی می شدند و نمی توانستم بفهمم ربط هر نفر به نفر بعدی چیست. یکی دوبار تصمیم گرفتم دیگر ادامه ندهم ولی برای ثابت کردن به خودم که ذهنم آن قدرها هم تنبل نیست، جیره ی هر روز این کتاب را خواندم تا تمام شود.

**** به نظرم می شود از روی این کتاب یک فیلم به شدت زرد درست و حسابی ساخت.

***** داستان های واقعی مجلات بچگی اصلا قابل قیاس با آنچه که در این کتاب خواندم نبود. توصیه می کنم حتی اگر تمام کتاب های موجود در دنیا را خواندید و هیچ کتاب دیگری برای خواندن نبود، باز هم سراغ این کتاب نروید.

****** بسیار خوشحالم که به جای پرداخت 23 هزار تومان، این کتاب را با 7 هزار تومان در نرم افزار طاقچه خواندم.


عنوان: دختری در قطار

نویسنده: پائولا هاوکینز

مترجم: مهرآیین اخوت

نشر: نشر هیرمند

تعداد صفحات: 412

سال نشر: چاپ اول 1394 - چاپ هفتم 1395


دختری در قطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان