پیشنهاد کتاب پارسی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لئون تولستوی» ثبت شده است

تولستوی، ابراهیم خلیل و دینداری در دوره ی معاصر

زمانی که یکی از دوستان، کتاب اعترافات من تولستوی را در گروه معرفی کرد بلافاصله آن را جزو لیست کتاب های مورد نیاز قرار دادم و خوشبختانه در اولین خرید سال 1395 و در اولین کتابفروشی که رفتم آن را یافتم و خریدم. کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول یادداشت های شخصی ماکسیم گورکی است در مورد شخصیت تولستوی و بخش دوم متن اعترافات من. اعترافات من به خوبی معرفی شده و متنش هم در پکپا آرشیو شده است. اما این کتاب آن قدر برای من جذاب بود که مجبورم کرد متنی را بنویسم و حرف دلم را در رابطه با آن بزنم. به طور کلی به بیوگرافی و سیر تطور و تفکر انسان ها علاقه ی خاصی دارم و معمولا سعی می کنم کتاب هایی در این موضوع را از دست ندهم (ایضا فیلم ها). اعترافات من کتابی است در مورد چگونگی فراز و نشیب ها و شکل گیری اعتقادات مبنایی در ذهن لئون تولستوی نویسنده ی شهیر روسی. در واقع آنچه مرا به خود جلب کرد ذهن نقاد و حقیقت طلب تولستوی بود.

خاطراتی خاص، این اندیشه را در ذهنم پدید آورده بود که تمامی باورهای گذشته ی من و هرآنچه در باب ایمان و دین می اندیشیدم، جز اعتماد به سخنان تکراری بزرگان نبود. اما همین اعتماد هم بسی سست بود (ص 69).

این مسئله، چندی ذهن تولستوی را درگیر خود می کند اما او تا مدت ها می کوشد خود را مشغول نوشتن کند و تشکیل خانواده دهد بلکه آن را فراموش نماید.  بدین ترتیب پانزده سال را با بی توجهی می گذراند. اما سوالات اساسی هیچ گاه ذهن او را ترک نمی کند تا اینکه پس از این دوره ی فراموشی، زمان توجه به آن ها فرار می رسد. از این پس او علت یا دلیل هر کاری را جست و جو کرده و تا به آن پی نمی برد از پای نمی نشیند:

پیش از آن که به کار مزرعه ی خود در سامارا، تربیت پسرم و انتشار کتابی بپردازم، باید می فهمیدم که دلیل آن کار چیست. مادامی که پاسخی برای این پرسش نداشتم، انجام هرکاری و حتی ادامه ی زندگی برایم ناممکن بود. به امور خانه و مزرعه که بسی دلبسته ی آن بودم، می اندیشیدم که ناگهان پرسشی در ذهنم پدید آمد: خوب تو در این ولایت سامارا 600 هکتار زمین و 300 راس اسب داری، اما بعد چه خواهد شد؟ (ص 87)

جالب اینجاست که این پرسش ها زمانی تولستوی را از پا می اندازد که همه ی نیکبختی های ممکن برایش فراهم بود و به لحاظ مادی نیز تامین، همسری همراه و فرزندانی به راه داشت و شهرت او زبانزد خاص و عام در زمین و زمان بود. او ناگهان متوجه می شود که زندگی روزمره هوشش را ربوده و فرصت اندیشیدن در مسائل اساسی زندگی را از او گرفته است. تولستوی بعدها که در پی حقیقت به دنیاهای مختلف سفر می کند دیگرانی را می بیند که اصلا این پرسش ها برایشان هیچ اهمیتی ندارد(لیست خوبی از این سوالات را می توان در کتاب پرسش های اساسی زندگی جست و جو کرد مراجعه کنید به همین مدخل در پکپا):

هر بار تنها به آن عده ی معدودی می نگریستم که مردمانی هم سن و سال خودم بودند، در می یافتم که اصلا علاقه ای به پرسش درباره ی مفهوم زندگی ندارند. دیگران هم این پرسش را چون من می فهمیدند، اما در مستی حاصل از زندگی آن را از یاد می بردند. سرانجام عده ی دیگری هم بودند که این پرسش را می فهمیدند، اما از سر ضعف به آن زندگی ناامیدانه ادامه می دادند. (ص 120)

به اینجا که رسیدم با خودم گفتم که تولستوی حرف دل مرا زد و الان مجبورم که پرانتزی بزرگ باز کنم و درد دلی را بازگویم. راستش را بخواهید بخشی از آنچه در زیر خواهم گفت متنی بود که برای معرفی الحیات نوشته بودم اما آنجا از آوردنش صرف نظر کردم.
ادامه مطلب ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

اعتراف من

کتاب حاوی اعترافاتی از تولستوی درباره پوچ انگاری زندگی و بی معنا بودن آن است. در یک بازه ی زمانی خاص تولستوی خود را احاطه شده با سوال های مهمی می بیند، که نه فلسفه برایشان پاسخی در چنته دارد و نه علوم تجربی و نظری. سوالاتی که بی جواب ماندنشان زندگی را دچار سکون می کند و حقیقت زندگی را بی معنایی جلوه می دهد. سوالاتی چون چرا چنین زندگی می کنم؟ راه نجات نیست؟ سرانجام چگونه است؟ اگر این راه و روش زندگی باشد، مرگ پاسخی ناعادلانه به خوب بودن است، چون نیک و بد، یک سرانجام پیش رو دارند. و ...

تولستوی زمانی که علم را در پاسخ گویی به سوالاتش ناتوان می بیند، تصمیم می گیرد که در دل مفاهیم زندگی و مردم عام به کند و کاو بپردازد که نتیجه ی آن بررسی رسیدن به چهار راه حل بود:

1- ناآگاهی: به این معنا که فرد اصلا نفهمد که زندگی بیهوده است و مرگ از آن بهتر است.

2- راه دوم اینکه فرد زندگی را همان گونه که هست، بپذیرد و بدون اندیشیدن به آینده، از زندگی کام جوید.

3- راه سوم آن که فرد با مشاهده ی بیهودگی و حماقت زندگی، به آن پایان بخشد و دست به خودکشی زند.

4- و راه چهارم - راهی که تولستوی برگزید- ادامه دادن به زندگی در عین آگاهی از بیهودگی آن. راهی بس دردناک و عذاب آور.

اما این راه حل ها هم دردی را دوا نمی کنند و او را به جست و جوی بیشتر سوق می دهند. به سمت چیزی که فراتر از عقل بود. چیزی به نام "دین و ایمان".

این کشف برای تولستوی آن قدر عمیق بود که موعظه وار به همه می گفت:

 

 نمی شود بدون خدا زندگی کرد.  خیلی زود حس خواهید کرد که تنها از سر لج بازی ایمان نمی آورید، از سر آزردگی است. آزردگی از این نکته که چرا دنیا چنین است. هستند کسانی که زنی را بی نهایت دوست می دارند، اما نمی خواهند احساس خود را بیان کنند، چون می ترسند که او آنان را درک نکند. افزون بر این، شجاعت ابراز عشق را هم ندارند. ایمان هم چون عشق، شجاعت و دلاوری می خواهد. باید به خود نهیب زد و گفت که من ایمان دارم. آن وقت تمامی کارها درست می شود، همه چیز چنان به نظر می رسد که خود می خواستید. همه جا روشن و دوست داشتنی می شود. ایمان همان عشق آتشین و ژرف است. باید ژرف تر عشق بورزید تا عشق به ایمان بدل شود. وقتی به زنی عشق می ورزید، او را بهترین انسان روی زمین می پندارید و این یعنی ایمان. کسی که ایمان ندارد، نمی تواند عشق ورزی کند. امروز دل به یکی می بندد و سرآغاز سال به دیگری. چنین دلی آواره ی کوی و برزن و سترون است. شما با ایمان، چشم به جهان گشوده اید. درست نیست که از راه راست منحرف شوید. هربار که از زیبایی سخن می گویید از خود بپرسید که زیبایی چیست؟ و این پاسخ را بشنوید که برترین، کامل ترین  و زیباترین همان خداست. (صفحه 51)

 

* قریب به هفتاد صفحه ی اول کتاب، مقدمه ی مترجم و یادداشت های مارکسیم گورکی درباره تولستوی بود. یادداشت هایی گاه جالب و گاه کسل کننده.

** تولستوی پس از رسیدن به مرحله ی ایمان، کمی در دین های مختلف به تحقیق می پردازد و بعد وارد کلیسا می شود. اما بعضی آداب و مناسک را نمی تواند هضم کند. و به این نتیجه می رسد که تمام آنچه که در مذهب اوست، حقیقت نیست. او باور داشت که حقیقت در اندیشه های دینی نهفته است، ولی فریب هم با آن ها آمیخته شده است.

در نتیجه از کتاب دیگری (ایمان من نهفته در چیست؟ 1883) صحبت می کند که نتیجه تلاش هایش را برای تفکیک حقایق از ناراستی ها را در آن عرضه می کند.

عنوان: اعتراف من

نویسنده: لئون تولستوی

مترجم: سعید فیروزآبادی

نشر: جامی

تعداد صفحات: 165

سال نشر:چاپ اول 1386 - چاپ 1390
اعتراف من
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان