1-    "سجده روی چوب صحیحه اما بوی تعفن می ده ...

به این فکر می کند که :

نماز من از سقف اینجا که بالاتر نمی ره  ...

و این جاست که سر و کله ی سهراب پیدا می شود و می گوید  :

چرا فکر می‌کنی تو از سوزی بهتری ؟ شما مقدس‌ها خیال می‌کنید چون روزی هفده‌ بار می‌گویید سمع الله لمن حمده، خدا فقط صدای شما را می‌شنود. خدا لوطی‌تر از آن است که فقط صدای امثال تو را بشنود. سمع الله لمن کفره هم درست است... سوزی را نگاه کن!

سوزی را نگاه می‌کنم. توی صحنه آمده است و به میز ما نگاه می‌کند . گنده بک دارد به مسوول سینتی سایزر اشاره می‌کند تا جاز تندی را بگذارد. سوزی نگاهی به جمع می‌کند و شال روی شانه‌اش را پرت می‌کند روی صحنه و با حرارت تمام شروع می‌کند به رقصیدن...

سوزی صورت مثالی نماز توست. نماز تو با رقص سوزی چه تفاوتی داشت؟! هر دو به چشم جماعت می آمدند... خوب نگاهش کن! عین نماز توست . هر دو توی چشم مردم، هر دو تا از سقف هم بالا نمی‌روند... نه ثواب تو، نه عقاب او ...

سهراب راست می‌گفت. آمده است و جنازه‌ی رفیقش را پیدا کرده است.آمده است و سر جنازه ‌ی رفیقش نشسته است و روضه می‌خواند .کدام روضه‌خوان می‌توانست صورت مثالی نماز بخواند و نماز آدم را وصل کند به تاپ لِس دنس سوزی و این چنین اشک از آدم بگیرد..."

در این صحنه، داستان رمان جوری شکل می­گیرد که ارمیا به دنبال سوزی به یک دیسکو ریسکو می­رود و شب قدر را در آنجا سر می­کند . . . قطعه­ای بود از رمان بیوَتَن نوشته­ی رضا امیر خانی.

2-  امیرخانی شاید صاحب پرفروش­ترین رمان­های تولید داخل باشه. نویسنده­ای صاحب سبک و بسیار خلاق. اصلا از نظر من مهم­ترین و برجسته­ترین ویژگی نوشته­جاتِ (مثل سبزی­جات، ظاهرا پسوند "جات" نشون دهنده­ی انواعه با "ها" و "ان" که جمع رو میرسونن متفاوته) امیرخانی خلاقیت بیش از حد اوست. همین خلاقیت باعث شده که رمان هاش و البته کتاب دیگرش جزو پرخواننده­ترین کتاب­های ایران باشه. نوع سبک نوشتار، نوع صفحه­بندی و انتخاب نام فصل­ها، انتخاب اسامی شخصیت ها و حتی نام­آوا ها و صداهای موجود در رمان­ها طوری انتخاب می­شوند که خواننده پس از کشف چرایی انتخاب فلان اسم حظ زیادی می­برد و غافلگیر می­شود. از دیگر ویژگی­های امیرخانی که باعث شده کارهایش خوب از آب در بیاید این است که صحنه­های توصیفی او همه برخاسته از واقعیت است. مثلا او برای نوشتن همین رمان بیوتن حدود یک سال به آمریکا می­رود و در آنجا زندگی می­کند (البته علت رفتنش به آمریکا شاید فقط نوشتن رمان نبوده!).

3-  بیوتن رمانی است که در آن "ارمیا" -شصیت اصلی داستان- در پی معشوقش آرمیتا به آمریکا (لَند آو آپورچونیتیز) سفر می­کند. و در این ینگه­ی دنیا بسیاری از پیش­فرض­ها و برنامه­ریزی­های معمول ذهنی او به هم می­ریزد و نیمه­ی سنتی و مدرن ذهنش با همدیگر درگیر می­شوند. اتفاقات فراوانی که برای یک آدم مذهبیِ جنگ رفته می­تواند منشا چالش­های فراوان ذهنی باشد. از مشکلات مسکن و کار گرفته تا  قرارگیری او در دیسکو ریسکو در شب قدر تا شرکت در افطاری حاج عبدالغنی سرمایه­دار معروف عرب که: "یک نفر را با بلیت دوسره­ی دلتا به خرج ایسلام کلاب فرستاد رصدخانه ی گریفیث، نردیکی لوس آنجلس تا ماه را ببیند و عید فطر را یک روز زودتر اعلام کند" و در انتها اتهام به قتل و رفتن به دادگاه . . ..

4-  از نمونه های خلاقیت امیرخانی در این کتاب می­توان به تبدیل آوای "آلبالا لیل والا" اشاره کرد. آلبالا لیل والا قسمتی از آهنگی است که بیشتر فقرای آمریکایی و سیه پوستان آنجا گوش می دهند و از همان صفحات اول کتاب که آن را از یک سیلوِر من (گدای خیابانی) می­شنود تا به آخر همه جا تکرار می­شود و یک جا تبدیل می­شود به ذِکر ارمیا در شی قدر:

-    "داداش! گرفتاری که ناراحتی ندارد ... گرفتاری مالِ عشق است، مالِ رفاقت است ... فرمود اَلبَلاءُ لِلوَلاء ... گرفتاری مالِ رفاقت است...

سهراب ارمیا را در آغوش می‌فشارد.

-         دوستت دارد لامذهب! اََلبَلاءُ لِلوَلاء ... اَلبَلاءُ لِلوَلاء

{...}

و ارمیا شروع می‌کند به تکرارِ ذکرِ شبِ قدرِ امسال‌ش:

- آلبالا لیل والا... آلبالا لیل والا ... اَلبَلاءُ لِلوَلاء ... گرفتاری مالِ عشق است ... مالِ رفاقت است... اَلبَلاءُ لِلوَلاء."

یا از دیگر قسمت های جالب کتاب جاهای است که حرف از پول زیاد می­شود و هرجا مقدار زیادی پول در متن کتاب بیاید یک علامت سجده (همانند سجده های قرآن) در حاشیه­ی کتاب درج می­شود.

5-  بیوتن رمانی خواندنی است که به علت موضوع جالب و همچنین نثر گیرا و پر از خلاقیت و غافلگیرکننده­ی امیرخانی، خواننده را پای کتاب می­نشاند و او را راغب به خواندن می­کند.