سیدارتها

عنوان: سیدارتها

نویسنده: هرمان هسه

مترجم: سروش حبیبی

نشر: ققنوس

تعداد صفحات: 174

سال نشر: چاپ اول 1385 - چاپ سوم 1387


حقیقت چیست؟ مقصد کجاست؟ چطور می توان از دست "من" رهایی یافت؟راه درست کدام است؟

سیدارتها پسری است که از نوجوانی دغدغه ی رهایی دارد. پسری برهمن زاده که به تعالیم دینی خانواده پایبند است و روزی از پدرش اجازه می گیرد تا خانه را در جست و جوی حقیقت ترک کند. جست و جویی که در هر برحه از زندگی او به یک شکل است، سالهای نوجوانی را به ریاضت و روزه داری می پردازد و سال های جوانی را به مال اندوزی و شهوترانی. سیدارتها یک سفر عرفانی است. سفری برای جدا شدن از من درون و رسیدن به معانی واقعی. سفری که به تو نشان می دهد هیچ راه از پیش تعیین شده ای به این منظور نیست و هرکس باید راه خود را پیدا کند.

 

- به گمان او تفکر همان شناختن علت هاست و فقط از آن راه است که احساس به شناخت مبدل می کردد و یاوه نمی شود. بلکه شکل می گیرد و ملموس می شود و جانمایه ی خود را پرتو وار باز می نمایاند. ( صفحه ی 59)

- دید که رود پیوسته روان است و پیوسته به جا. و همیشه همان رود است و با این حال هر لحظه رودی دیگر. ( صفحه ی 124)

 

* مفاهیم مطرح شده در این کتاب جزو دغدغه هایی هستند که نویسندگان زیادی به آن پرداخته اند. نوع روایت داستان بدون اوج و یکنواخت بود. در حقیقت این مفهوم بود که من را به ادامه ی مطالعه جذب می کرد.