از وقتی که عنوان  "خرده جنایت های زناشوهری" را در شبکه چهار به عنوان تله تئاتر دیدم تا زمانی که این نمایش نامه را خواندم هفت سال طول کشید. مسلما بی خبری ام از نام نویسنده باعث این فاصله طولانی شده بود وگرنه با توجه به خاطره خوبم با "کشتی گیری که هرگز چاق نمیشد" لحظه ای برای خواندنش درنگ نمی کردم.
اما در تمام این مدت این اسم در ذهنم حک شده بود و هر وقت در جریان اختلافات و مشکلات یک زوج قرار میگرفتم، ناخودآگاه "خرده جنایت های زناشوهری" در ذهنم تکرار می شد و با خودم فکر میکردم که جنایت در چنین روابطی چگونه معنا می شود و هربار به فراخور شرایط پاسخ های مختلفی به خودم میدادم.

تا امروز این کتاب را دوبار خوانده ام و دو نفر را هم مجبور کرده ام! پای تعریف های من از این کتاب بنشینند. در تمام این لحظات مفهوم متفاوت جنایت تمام توجهم را به خود جلب کرده بود. اینکه کوچکترین رفتار و عکس العمل ها با توجه به آسیبی که ناشی می شوند، می توانند جنایت تلقی شوند و یا یک فرد را به ارتکاب یک جنایت سوق دهند.
به نظرم اشمیت در "خرده جنایت های زناشوهری" با پرداختن به زندگی زناشویی سعی کرده مفاهیم خود را در مثالی ملموس بیان کند. در حالی که هر کدام از ما در روابط مختلف می توانیم ژیل یا لیزا باشیم. شک و ظن، عدم اعتماد، انحصارطلبی، پیش داوری، پروبال دادن به خیالات و تصوراتی که از صحت آنها مطمئن نیستیم، کوچک کردن یکدیگر و .. از دلایل مهم و نابودکننده ی تمام روابط هستند، چه تعامل بین دوستان، چه همکاران، چه خواهر و برادر و چه آن طور که اشمیت وصف کرد بین یک زن و شوهر.
مفاهیمی که ضروری است گه گاه به آنها فکر کنیم و تا نسیان و غفلت به یک خانه تکانی حسابی برای یادآوری مجبورمان نکند...
خرده جنایت های زناشوهری