الف) "خنده ی نمکین خداوند" با این سخن آغاز می شود که نو شدن –عید- از درون آدمی اتفاق می افتد (یا آغاز می شود) و عید، زمانی عید است که درون انسان نو شود. در پس این سخن (وابستگی پدیده های بیرونی با ذهن انسان) حرفی است که از نظر من با بخش های "تاویل در مثنوی" و "حسین بن علی و جلال الدین رومی" قرابت دارد.

ب) جوان تر که بودم زمانی که در برخی جلسات تفسیر قرآن شرکت می کردم مدام این حرف به میان می آمد که قرآن را نباید "تفسیر به رای" کرد. تفسیر به رای یعنی کسی کلامی را مطابق رای خود توضیح بدهد و تفسیر کند. در مورد واژه ی تاویل هم البته تعریف های زیادی گفته شده. معنای لفظی این کلمه بازگرداندن است. در مورد متون، از جمله قرآن، روایات، حکایات و هر متن دیگری می توان گفت به معنای بازگرداندن معنای متن به مفهومی است که در ذهن وجود دارد. یک جور معنای توجیه دارد، مهار لفظ را گرفتن و آن را به سوی معنای دیگری برگرداندن (از این رو معنای تفسیر به رای با تاویل کمی به هم نزدیکی دارند). به هر حال  همیشه دو مسئله در این زمینه مرا دچار تناقض می کرد:

1-    این همه دعوت به تفکر و تفقه در قرآن که در خود این کتاب آمده پس چه معنایی دارد؟

2-    همه ی کسانی که امروزه دم از عدم تفسیر به رای می زنند خود در تفسیرهایشان از قرآن همین کار را انجام می دهند!

مسئله ی اول را کاری ندارم و دومی را می خواهم کمی توضیح دهم و آن را به مولانا مربوط کنم. جواب قشر دوم آن است که ما براساس یک متد صحیح این کار انجام می دهیم و در واقع تفسیر به رای نمی کنیم بلکه تفسیر را به آن رایی می کنیم که فرضا ائمه کرده اند یا عقل سلیم (=عقل خودشان) می کند. در این مطلب البته حرفی نیست که اگر قرار بر تاویل باشد و امام معصوم تاویلی کرده باشد او حق این کار را دارد (براساس خود آیات قرآن). اما مشکل آنجاست که خیلی از این تفسیرها اصلا حرف های دیگری است که در احادیث هم نیامده. قصد تفصیل ندارم اما واضح است که هر کسی به هر حال از بسیاری از مفاهیم و متون را بر اساس پیش زمینه ها و داده های قبلی خود تحلیل یا تاویل می کند. از این رو گفتن مطلق این حرف که اصلا تفسیر به رای درست نیست می شود یک حرف متناقض! مگر آن که فردی در همه ی مسائل و مفاهیم رجوع کند به ظاهر متون و در مواردی تحلیل متن توسط معصومان (که این امر در همه ی موارد اصلا امکان پذیر نیست). حال این پارادوکس را ببریم نزد حضرت مولانا: او هم نهی از تاویل می کند اما خود استاد تاویل است. چه در قرآن چه در احادیث. مثلا در بخش "حسین بن علی و جلال الدین رومی"، تفسیر مولوی از حادثه ی عاشورا چیزی جز تاویل آن است؟ اصلا تمام جهان بینی مولانا بر پایه ی تاویل او بر پدیده های جهان براساس ایدئولوژی تجربه محورش بنا شده است (به تعبیر سروش: دین داری تجربت اندیش). او بر اساس جهان بینی ای که از تجربیات عرفانی خود به دست آورده تیغ تیز تاویل را بر گردن همه چیز و همه کس می کشد و نه تنها از تاویل اِبایی ندارد بلکه از تغییر و دست بردن در خود متن و تحریف آن نیز ترسی به خود راه نمی دهد. مثلا داستان حضرت امیر و عمرو بن عبدود (که از نظر من زیباترین و صادقانه ترین و به دل نشین ترین متن شعری در مورد حضرت علی است) به نوعی که مولوی آن را ساخته در کدام منبع تاریخی آمده؟ مگر غیر از این است که مولوی به دلیل اهدافی که داشته این داستان را مطابق میل خود به معنایی که نیاز داشته بازگردانده است (تاویل)؟ در مورد بسیاری از آیات قرآن و احادیث هم همین طور است. برای ما که از بیرون به او نگاه می کنیم این که مولوی بگوید تاویل نکنید و خود مستمرا دست به تاویل بزند یک پارادوکس بزرگ است و هیچ نمی توان آن را توجیه کرد (کاری که سروش در فصل تاویل در مثنوی کرده). ذهن عارف (برای ما) مجموعه ای از پاردوکس هاست که همین زیست پارادوکسیکال او وجهه ای مهم از برداشت هنری او از جهان است(ر. ک. هنر عاشقی- اصلا هنرمند کسی است که پیرامون خود را تاویل می کند، این تاویل نوی دارد و نو بودن و خلاق بودن می شود نمود یک هنرمند).

ج) به طور کل سخن "تفسیر به رای" ظاهرا معنای محصّلی ندارد مگر آن که مرجع رای، متن مستقیم صاحبان آن باشد که عملا این مسئله امکان پذیر نیست (و شاید هم اصلا لزومی بر آن نیست!). عرفا مظهر تامّ گذر از این سخن اند و در عمل خلاف آن را نشان داده اند و بسیاری از کوشش آنان در طول تاریخ مصروف این شده است که کار خود را در میان عامه توجیه کنند و مبنایی درست برای آن بسازند (ای کاش به جای این کار، پایِ تاویل خود می ماندند و به جای یافتن معنایی متن محور برای تاویل،  "تفسیر به رای" را "تاویل" می کردند).  البته آنچه گفتم ذمّ عارفان نبود بلکه توصیفی بود از دیدگاه و عملکرد آن ها.