دقیقا به یاد ندارم زلف طلایی شازده کوچولو را چه زمانی برای اولین بار دیدم. در دوره های مختلف و به بهانه های مختلف با شازده کوچولو مواجه شده ام. گاه در قالب یک کتاب معروف که باید خواندش، گاه برای تجدید خاطرات و گاه بعنوان همسفر روی صندلی عقب اتوبوس!


مدتی بود که شازده کوچولو را ندیده بودم تا اینکه دریافت فایل صوتی این کتاب بهانه ای شد برای دیدار. بعد از شنیدن شازده کوچولو نکته ی جالبی نظر من رو به خودش جلب کرد. هر دفعه که شازده کوچولو رو خوانده ام با یکی از شخصیت هاش طرح دوستی ریخته ام. شازده کوچولو آینه است، می توان آن را هر آن پیش رو گذاشت و خود را در او دید.

این نوشته معرفی شازده کوچولو نیست، بلکه دعوتیست برای خواندنش برای صد و یکمین بار!