آنچه که گاوالدا را محبوب می کند، مهارت او در بیان روزمره گی های کم و بیش دردناک به زبان ساده است. به زبان محاوره و گه گاه طنز. انگار که روبه رویش نشسته ای و  همراه آنچه در یک برهه ی خاص بر او  گذشته است می شوی...

گریز دلپذیر داستانی کوتاه، ساده، دلنشین و دوست داشتنی در مورد 2 خواهر و 2 برادر است که با وجود مشکلات و سختی های موجود، زمانی را برای باهم بودن ایجاد می کنند و در سفری کوتاه سعی می کنند گریزی به گذشته بزنند و پیوندهای بینشان را محکم تر کنند.

 

- به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، به گونه ای رشک می برم، آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین تن. (صفحه 15)

- دستمال دیگری بهش دادم و سرانجام گفتم: "به خاطر بچه ها، تو... تو نمی توانی به خاطر بچه ها کمی تحمل کنی؟" سوالم اشکش را به یکباره خشکاند. پس من هیچی نمی فهمیدم؟ این خود را کشتن به خاطر آن ها بود. برای آن که آن ها رنج نکشند. برای آنکه شاهد جر و بحث پدر مادرشان نباشند و وسط شب گریه نکند. چون در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند، این طور نیست؟ نه. نمی توانند. شاید قد بکشند اما بال و پر نخواهند گرفت. (صفحه 68)

 

* به نظرم تمام آنچه گاوالدا می خواهد در این کتاب بگوید این است که قدر لحظه های باهم بودن را بدانیم زیرا آینده بسیار گنگ است.

** جملات زیادی در فضای مجازی منتشر شده است که به اشتباه به این کتاب نسبت داده شده اند. در حالی که این جملات در کتابی دیگر به نام "من او را دوست داشتم" هستند. مانند:

- گاهی بی هیچ بهانه یی کسی را دوست داری ، اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشی.

و

- آموخته ام که وابسته نباید شد نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه اى. و این لعنتى نشدنى ترین کارى بود که آموخته ام.


عنوان: گریز دلپذیر

نویسنده: آنا گاوالدا

مترجم: الهام دارچینیان

نشر: نشر قطره

تعداد صفحات: 148

سال نشر: چاپ اول 1389 - چاپ دهم 1395

گریز دلپذیر