پیشنهاد کتاب پارسی

حدیث کرامت

کتاب «حدیث کرامت» دکتر محمد استعلامی از زمره همان کتاب هایی است که بسیاری از ادیبان دانشگاهی ما نوشته اند، کتاب هایی با عناوین پرطمطراق و موضوعاتی مهم اما بسیار کم مایه و ضعیف. استعلامی با رهیافتی که آمیزه ای است از خرد عرفی مدرن، شکاکیت عوامانه و راست کیشی سنتی تلطیف شده به سراغ موضوع کرامات صوفیانه می رود تا پاسخی «منطقی» و «معقول» به مسأله کرامات اولیای تصوف دهد. «حدیث کرامت» نمایانگر دغدغه های تنزیه طلبانه یک محقق سنتی دانشگاهی است که می خواهد دامان میراث صوفیانه را از غبار یکی از غیرعقلانی ترین مواریث فرهنگ ایرانی-اسلامی یعنی باور به امکان خرق عادت از سوی اولیاء بپیراید و تفسیری درخور عقل عرفی انسان ایرانی در عهد مدرن از آن عرضه دارد. پاسخ نهایی استعلامی این است که داستان های کرامات مورد قبول خود مشایخ بزرگ تصوف نبوده و برساخته مریدان ساده دل و یا دکان داران نظام آموزش خانقاهی بوده است. و طرفه آنکه وی چنین پاسخی را تنها با اتکا بر چند منبع محدود نظری تصوف مانند رساله قشیریه، مرصاد العباد و مصباح الهدایه و چند منبع زندگی نامه ای کم شمار از قبیل اسرارالتوحید و تذکره الاولیاء تمهید می کند. تلاش استعلامی در این کتاب به ناکامی مطلق می انجامد چه اینکه هم شواهدش اندک است و هم تحلیل هایش سست و آبکی. استعلامی هیچ تلاشی نمی کند تا این داستان ها را در چارچوب کرونوتوپ پیدایش آنها تبیین و تفسیر کند و از همین رو نمی تواند پا را از دایره شکاکیت نقادانه ای که سابقه آن در ایران دست کم به کسروی می رسد و اکنون بالکل منسوخ و ناکارآمد است فراتر گذارد. چنین کتابی با چنین موضوعی لاقل باید بتواند به ما نشان دهد که چرا هنوز هم که هنوز است در آغاز سده بیست و یکم بسیاری از مؤمنان معتقد به چشم برزخی، طی الارض و بسیاری از کرامات مشابه آن نزد نخبگان ایدئولوژیکی همچون آیت الله بهجت یا آیت الله حسن زاده آملی و اسلاف صوفی و فقیه آنها هستند. متأسفانه دکتر استعلامی حتی نتوانسته است درست طرح مسأله کند و از همین رو آورده های پژوهش وی برای مخاطب حرفه ای تقریباً هیچ و برای مخاطب آماتور بسیار اندک است.
تنها امتیاز کتاب نثر گیرا و نافذ نویسنده است که شما را تا پایان آن بی وقفه به همراه خود می کشاند. این امتیازی است که کمتر می توان نزد بسیاری از دیگر ادبیات خوانده های دانشگاهی یافت. نمی دانم سر این ماجرا چیست که اغلب ادیبان دانشگاهی ما، چه متقدمین و چه متأخرین، نثری ملال آور، بی روح و عوامانه دارند، حال آنکه باید درست برعکس آن باشد و عالی ترین نمونه های نگارش را نزد استادان ادبیات جست. کسی می داند چرا؟

محمد غفوری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

سه کتاب برای نوشتن

از آنجایی که زبان فارسی برای همه ما زبان مادری بوده است خیال می کنیم که آن را بلدیم و نیازی به یادگیری نداریم. نابلدی ما زمانی معلوم می شود که قرار باشد یک متن کوتاه در مورد چیزی بنویسیم. یا مثلا یک گزارش و یا یک مقاله بنویسیم. البته اگر بدانیم نمی توانیم بنویسیم خیلی خوب است، گاه حتی فکرش را هم نمی کنیم که بلد نیستیم بنویسیم. آنچه گفتم در مورد مهارت نوشتن بود. در مورد خواندن هم همین طور است، ما زمانی می توانیم بگوییم زبان فارسی را به خوبی می خوانیم که بتوانیم فردوسی و حافظ و سعدی  و مولوی را بفهمیم. به علاوه، خودِ خواندن هم قواعد و اصولی دارد تا بدانیم که چه طور بخوانیم به گونه ای که کمترین زمان را صرف کرده و بیشترین درک مطلب را هم داشته باشیم (فعلن کاری به مهارت صحبت کردن و گوش کردن نداریم-این مهارت های چهارگانه مخصوصا برای دانش پژوهان بسیار ضروری است- همچنین مهارت های پساخواندنی را هم فاکتور گرفتم: یاد سپاری مطالب، تقویت حافظه، خلاصه برداری، فیش برداری و قس علی هذا).

معرفی امروز من در باب کتاب هایی است که به نوعی مهارت نوشتن را به ما آموزش می دهد. البته در این حوزه کتاب های زیادی چاپ شده است. همچنین در باب رسم الخط فارسی نیز اختلافاتی میان علما وجود دارد. اما کتاب هایی که در زیر معرفی می شود شاید زبده ترین و بهترین در نوع خودشان باشند:


الف) البته واضح و مبرهن است که  . . .: رساله ای است در مقاله نویسی به قلم دکتر ضیاء موحد، فیلسوف، منطق دان و شاعر. جزو معدود کتاب هایی است که اصول مقاله نویسی را آموزش داده است. در زبان انگلیسی این جور کتاب ها زیادند و تمام کسانی که می خواهند آزمون زبان بدهند در مهارت writing این چیزها را در حد مقدماتی یاد می گیرند. اما ما در زبان فارسی نه به آن پرداختیم (جایگاهش مدرسه هاست و سپس دانشگاه ها که کوچکترین توجهی به آن نمی شود) نه ضرورتش را درک کردیم. یادم می آید اولین زمانی که به صورت جدی شروع به نوشتن کردم با خودم می گفتم چه موقع باید یک پاراگراف تمام کنم. پاراگراف ها را با چه جمله ای باید شروع کنم؟ و سوالاتی از این قبیل. در آن زمان هر موقع که احساس می کردم باید پاراگراف را تمام کنم . . . یک اینتر هم می زدم و در نتیجه پاراگراف شکل می گرفت. بعدها و با مطالعه ی یک کتاب انگلیسی زبان پی بردم که نه بابا . . .جمله به جمله و خط به خط هر پاراگراف طبق اصولی شکل می گیرد، قاعده و قانون دارد و همین طوری اینتری نمی شود پاراگراف درست کرد. عدم رعایت این اصول را در بسیاری از کتابها، مجلات و روزنامه ها می توان دیدتازه این در مورد یک پاراگراف بود، خودتان تصور کنید اگر بخواهیم یک مقاله بنویسیم چه می شود. به جرئت می گویم اکثر دانشگاهیان و دانش آموزان و حوزویان ما اصلا بلد نیستند یک مقاله ی درست و حسابی به لحاظ ساختاری بنویسند. به هر حال از نظر من مطالعه ی کتبی که ابزارهای لازم نوشتن را به ما بیاموزند بسیار واجب است. این کتاب به خوبی از پس آموزش نوشتن یک متن علمی (و نه ادبی-ذوقی) برآمده است.


ب) آیین نگارش: احمد سمیعی گیلانی که از ویراستارین قدیمی انتشارات فرانکلین بوده (یکی باید پیدا شود و خدمت های این انتشاراتی را به فرهنگ و ادب کشور بنویسد) از افرادی است که در زمینه ی مورد بحث تجربیات و تالیفات فراوان دارد. کتاب آیین نگارش حجم کمی دارد و در سه بخش کلی تالیف یافته است. بخش اول به نام کلیات از فصل های زیر تشکیل شده است: اول اندیشه وانگهی گفتار (چرا می نویسیم، برای که می نویسیم . . .)، خلاصه ی مطالب، راه های پروردن معانی، منطق، شیوه ی نگارش، نکته هایی چند در باب شیوه های املایی و نشانه های سجاوندی. فصل دوم در مورد آداب رساله نویسی است و بخش سوم هم در باب فن گزارش نویسی. کتاب، موجز و مفید است و تا به حال چهارده، پانزده بار توسط انتشارات مرکز نشر دانشگاهی به چاپ رسیده است.


ج) اندر آداب نوشتار: به نویسندگی جعفر مدرس صادقی که توسط انتشارات مرکز به چاپ رسیده. کتابی است بسیار کامل. تمامی مسائل پایه ای و اساسی برای نوشتن یک متن (یکدستگی، فاصله، پیوسته نویسی، خوانایی، نکات مربوط به مسائل املایی و انشایی، سجاوندی و . . .) در آن آمده است. نکاتی هم در مورد چگونه نوشتن در انتهای کتاب آمده است. به طور کلی کتاب بسیار بسیار مفیدی است و با خواندن آن می توان تقریبا تمام مواد ساختاری لازم را جهت نوشتن کسب کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

دویدن در میدان تاریک مین

تنها نمایشنامه ی نوشته شده توسط مستور را که شامل 4 پرده و 4 شخصیت است، می شود در کمتر از نیم ساعت خواند. بر اساس توصیفات، محیطی شبیه به پادگان، زندان یا آسایشگاه در ذهن شکل می گیرد که دو سرباز، زندانی یا ... به علت دوست داشتن و فکر کردن مورد مواخذه قرار می گیرند و مجازات می شوند.


- اختیار وقتی معنا داره که نظمی در کار باشه و شما بتونید نتیجه ی کارتون رو پیش بینی کنید. (مکث.) ماهان میگه وقتی هیچ چیز رو نشه پیش بینی کرد، معنی ش اینه که وقتی شما کاری رو انجام میدید نیروهای دیگه ای به جای شما نتیجه ی کار رو تعیین می کنند؛ و این دقیقاً یعنی بی نظمی. به تعبیر خودش، یعنی دویدن در میدان مین اون هم در تاریکی محض. به همین خاطره که او به این نتیجه رسیده که اختیار تابع نظمه و تا نظمی در کار نباشه، اختیار هم معنای روشنی نداره. (صفحه 25)


* شاید تمام کتاب را بشود در این جمله خلاصه کرد: تنها راه رهایی، خداست.

** بعضی جملات کتاب بسیار دوست داشتنی بودند.

*** ارتباط برقرار کردن با پرده ی چهارم کار سختی بود. یا شاید بهتر باشد بگویم با پرده چهارم هیچ ارتباطی برقرار نکردم.

عنوان: دویدن در میدان تاریک مین

نویسنده: مصطفی مستور

نشر: چشمه

تعداد صفحات: 56

سال نشر:چاپ اول 1384- چاپ هفتم 1391

من دانای کل هستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

من دانای کل هستم

مستور آن قدر برایم خاص است و من آن قدر تاب مقاومت در برابر داستان ها و روایت هایش را ندارم، که تمام اصرار برای عید دیدنی رفتن را نادیده می گیرم و به قول برادر جان، حتی قید عیدی گرفتن را هم می زنم، تا سریع تر بتوانم وارد فضایی شوم که او ساخته و پرداخته است. و بعد به محض تنها شدن، همان جایی که هستم می نشینم و یک نفس تک تک کلمات ردیف شده کنار هم در نود و شش صفحه را می بلعم، کتاب را می بندم و از ته دل، به به ی می گویم و می گذارم اطلاعات جدید، با سرعتی که خودشان می خواهند، هضم شوند و در کنار داده های قبلی بنشینند.

تمام داستان های مستور به گونه ای در هم آمیخته هستند، ولی هفت داستان این کتاب (چند روایت معتبر درباره سوسن - من دانای کل هستم - مغول ها - و ما ادریکَ ما مریم؟ - ملکه الیزابت - مشق شب - دوزیستان)، با اینکه قبل از کتاب تهران در بعد از ظهر نوشته شده اند، شدیدا فضای آن کتاب را برای من تداعی می کند.

از دو زاویه می شود به آنچه که مستور می نویسد، نگاه کرد: محتوا و نوع نگارش.

در موردِ زاویه ی دوم، به جرات می توان گفت که او نویسنده ای کار کشته است و به خوبی می داند که چطور کلمات را برای انتقال آنچه که میخواهد به کار بگیرد. به خوبی می داند که چکار کند که بدون توصیفات اضافه، خواننده را با خود تا عمق ماجرا همراه کند و حتی در تمام طول داستان دهانش را از تعجب باز نگه دارد.

در موردِ زاویه اول هم او قابل تقدیر است. هرچند که فضای غالب اکثر داستان هایش ناامیدانه است، تشویش در آن ها موج می زند و اکثر شخصیت های دائمی اش مانند سوسن، انسان های خاکستری مایل به سیاه نمایی هستند، اما او به خوبی روزنه های سفید باقی مانده در آن ها را که قابلیت گسترش دارند، به تصویر می کشد و همیشه راه بازگشتی باقی می گذارد.

 

- وقتی آدم ها رفتند به کره ماه، با خودم گفتم لعنت به اون ها که به ماه هم رحم نکردند. گفتم ماه رو هم آلوده کردند. گفتم لعنت به انسان که ماه رو هم با قدم هاش ناپاک کرد. اون ها با این کارشون تقدس ماه رو از بین بردند. (صفحه 19)

- بعضی ها از این کارها می کنند. شاید تو نتوانی باورشان کنی اما باور نکردن تو دلیل نمی شود که آن ها کارشان را انجام ندهند. (صفحه 28)

- خیلی می کشمش. خیلی زیاد می کشمش. به ج ج جون فولکس واگن 1200. (صفحه 75)

- و حالا هر از گاهی، چیزی - انگار موجی، ماری، کرمی - در کله ام می پیچد. می خواهد بزند بیرون. لای مشتی کلمه. و من خسته ام . از این موج ها و مارها و کرم ها. (صفحه 83)

 

همه ی داستان ها را دوست داشتم. ولی داستان "ملکه الیزابت" را خاص تر. داستان در مورد چند نوجوان است که طی یک شرط بندی تصمیم میگیرند اسم کلمات را تغییر دهند و بر اساس عناوین جدید با هم حرف بزنند طوری که حتی به مرور اسم های خودشان هم تغییر می کند.

نوجوان که بودم عین این روش را برای افزایش خلاقیت انجام دادم. یک لیست طولانی از اسم های تغییر داده شده داشتم که یک راز بزرگ برایم بود و بر اساس آن ها می نوشتم یا در ذهنم با خودم حرف میزدم. و بازمانده ی آن راز در حال حاضر، گاهاً به کار بردن اشتباه رنگ های سبز و نارنجی به جای هم است. 

عنوان: من دانای کل هستم

نویسنده: مصطفی مستور

نشر: ققنوس

تعداد صفحات: 96

سال نشر:چاپ اول 1382- چاپ دوازدهم 1393
من دانای کل هستم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

اعتراف من

کتاب حاوی اعترافاتی از تولستوی درباره پوچ انگاری زندگی و بی معنا بودن آن است. در یک بازه ی زمانی خاص تولستوی خود را احاطه شده با سوال های مهمی می بیند، که نه فلسفه برایشان پاسخی در چنته دارد و نه علوم تجربی و نظری. سوالاتی که بی جواب ماندنشان زندگی را دچار سکون می کند و حقیقت زندگی را بی معنایی جلوه می دهد. سوالاتی چون چرا چنین زندگی می کنم؟ راه نجات نیست؟ سرانجام چگونه است؟ اگر این راه و روش زندگی باشد، مرگ پاسخی ناعادلانه به خوب بودن است، چون نیک و بد، یک سرانجام پیش رو دارند. و ...

تولستوی زمانی که علم را در پاسخ گویی به سوالاتش ناتوان می بیند، تصمیم می گیرد که در دل مفاهیم زندگی و مردم عام به کند و کاو بپردازد که نتیجه ی آن بررسی رسیدن به چهار راه حل بود:

1- ناآگاهی: به این معنا که فرد اصلا نفهمد که زندگی بیهوده است و مرگ از آن بهتر است.

2- راه دوم اینکه فرد زندگی را همان گونه که هست، بپذیرد و بدون اندیشیدن به آینده، از زندگی کام جوید.

3- راه سوم آن که فرد با مشاهده ی بیهودگی و حماقت زندگی، به آن پایان بخشد و دست به خودکشی زند.

4- و راه چهارم - راهی که تولستوی برگزید- ادامه دادن به زندگی در عین آگاهی از بیهودگی آن. راهی بس دردناک و عذاب آور.

اما این راه حل ها هم دردی را دوا نمی کنند و او را به جست و جوی بیشتر سوق می دهند. به سمت چیزی که فراتر از عقل بود. چیزی به نام "دین و ایمان".

این کشف برای تولستوی آن قدر عمیق بود که موعظه وار به همه می گفت:

 

 نمی شود بدون خدا زندگی کرد.  خیلی زود حس خواهید کرد که تنها از سر لج بازی ایمان نمی آورید، از سر آزردگی است. آزردگی از این نکته که چرا دنیا چنین است. هستند کسانی که زنی را بی نهایت دوست می دارند، اما نمی خواهند احساس خود را بیان کنند، چون می ترسند که او آنان را درک نکند. افزون بر این، شجاعت ابراز عشق را هم ندارند. ایمان هم چون عشق، شجاعت و دلاوری می خواهد. باید به خود نهیب زد و گفت که من ایمان دارم. آن وقت تمامی کارها درست می شود، همه چیز چنان به نظر می رسد که خود می خواستید. همه جا روشن و دوست داشتنی می شود. ایمان همان عشق آتشین و ژرف است. باید ژرف تر عشق بورزید تا عشق به ایمان بدل شود. وقتی به زنی عشق می ورزید، او را بهترین انسان روی زمین می پندارید و این یعنی ایمان. کسی که ایمان ندارد، نمی تواند عشق ورزی کند. امروز دل به یکی می بندد و سرآغاز سال به دیگری. چنین دلی آواره ی کوی و برزن و سترون است. شما با ایمان، چشم به جهان گشوده اید. درست نیست که از راه راست منحرف شوید. هربار که از زیبایی سخن می گویید از خود بپرسید که زیبایی چیست؟ و این پاسخ را بشنوید که برترین، کامل ترین  و زیباترین همان خداست. (صفحه 51)

 

* قریب به هفتاد صفحه ی اول کتاب، مقدمه ی مترجم و یادداشت های مارکسیم گورکی درباره تولستوی بود. یادداشت هایی گاه جالب و گاه کسل کننده.

** تولستوی پس از رسیدن به مرحله ی ایمان، کمی در دین های مختلف به تحقیق می پردازد و بعد وارد کلیسا می شود. اما بعضی آداب و مناسک را نمی تواند هضم کند. و به این نتیجه می رسد که تمام آنچه که در مذهب اوست، حقیقت نیست. او باور داشت که حقیقت در اندیشه های دینی نهفته است، ولی فریب هم با آن ها آمیخته شده است.

در نتیجه از کتاب دیگری (ایمان من نهفته در چیست؟ 1883) صحبت می کند که نتیجه تلاش هایش را برای تفکیک حقایق از ناراستی ها را در آن عرضه می کند.

عنوان: اعتراف من

نویسنده: لئون تولستوی

مترجم: سعید فیروزآبادی

نشر: جامی

تعداد صفحات: 165

سال نشر:چاپ اول 1386 - چاپ 1390
اعتراف من
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

کتابِ زندگی: الحیات

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید . . .


همه ی ما از زمانی که به دنیا آمدیم در محیطی بزرگ شدیم که مسلمان بار آمدیم. در گوش ما خوانده اند که اسلام بهترین دین است و آموزه های معصومین درست ترین راه زندگی را به ما می آموزد. برای من به شخصه و تا زمانی که با این کتاب اشنایی پیدا نکرده بودم این حرف ها فقط لقلقه ی زبان بود و معنای عینی و عملی نداشت. هرچه قدر هم به دنبال یافتنش بودم کمتر پیدایش می کردم. در منبرها، در سخنرانی های مبلغان دینی . . .راستش را بخواهید بهتر که نمی شد هیچ، بدتر هم می شد (خدا همه ما را هدایت کند- البته هنوز واعظانی هستند که در خلوت آن کار دیگر نمی کنند اما چه کنیم که بسیار اندکند). من روزی پی به این حقیقت بردم که این کتاب را خواندم و هرچه می خواندم حلاوت آن را بیشتر درک می کردم. کتابی که از آن سخن می گویم و آن را مهم ترین کتابی معرفی کردم که در زندگی ام خوانده ام و به احتمال قوی تا پایان عمر در همین جایگاه خواهد ماند . . . کتابِ زندگی است. این کتاب به ما می آموزد که چه طور زندگی کنیم. جای به جای کتاب برای این هدف تدوین شده که روش زندگی انسانی را به ما بیاموزد. این کتاب مرز ندارد. نه مرز جغرافیایی و نه مرز زمانی. هر کسی و در هر زمانی و با هر فرهنگی آن را مطالعه کند به حقانیت آن پی می برد. نمی دانم چه طور عطش زایدالوصف خود را در معرفی این کتاب بیان کنم.

راستش را بخواهید دوستانم، من برای معرفی این کتاب تمام این روزهایی که وعده اش را داده بودم فکر می کردم و در ذهن خودم متن می ساختم و گاه می نوشتم اما از آن ها خوشم نمی آمد فکر می کردم دارم کتاب را خراب می کنم. اگر متن های که نوشته بودم کاغذی بود از همون هایی می شد که مچاله می کنند و میندازند دور اما متن تایپی رو حیف که نمیشه مچاله کرد (الان حدود پنج صفحه تایپ شده دارم که مچاله کردم (: ). (از جمله اینکه قصد داشتم ریز ریز متن کتاب را و فصل بندی هایش را بیاورم تا همه متوجه شوند که تمامی ابعاد زندگی در آن در نظر گرفته شده، می خواستم از ترجمه و نثر استادانه ی آن بگویم چرا که مولف کتاب شاعر هم هست  . . .)

زمانی که این کتاب را خواندم هرآنچه در مورد اسلام می دانستم به دور ریختم. هرچه در گوشم خوانده بودند به کنار گذاشتم. بعد از خواندن این کتاب بود که پی بردم یک زندگی سالم انسانی یعنی چه؟ بعد از خواندن این کتاب بود که فهمیدم انسان کیست؟ جامعه ی انسانی چه ویژگی هایی دارد؟ وظیفه ی یک حکومت انسانی (نگوییم اسلامی، کمترین حد حکومت اینه که حداقل های انسانی رو رعایت کنه) چیه؟ نقش پول و ثروت در زندگی چیست؟ خانواده، پدر و مادر، فرزندان چه وظایفی دارند؟ چه کنیم که بهترین جامعه را داشته باشیم؟ اخلاق کارمندی؟ اخلاق استادی، اخلاق شاگردی چیست؟

ببخشید که زبان دارازی می کنم اما یک پرانتز را اینجا باز می کنم چندی پیش با یکی از استادانم که برای فرصت مطالعاتی به بلاد کفر!!! –کانادا- رفته صحبت می کردم، او می گفت قبل از آن که ما وارد سیستم آموزشی و پژوهشی شویم برای ما چندین جلسه دوره ی اخلاق حرفه ای گذاشتند (نحوه ی برخورد در دانشگاه، استاد با دانشجو، دانشجو با استاد و . . .) حالا بروید ببینید در دانشگاه های اسلامی ما !! در دو واحد اخلاق چه چیزهایی درس می دهند .. . پرانتز بسته.

کتاب زندگی به من یاد داد که اگر هرچیزی سرجایش باشد چه جامعه ای را می توان تصور کرد، چه دنیایی را می توان تخیل کرد . . . حقیقتش را بخواهید هر زمان که صفحات کتاب را می خواندم خودم را از این دنیا جدا می کردم و به دنیای خیالی متن آن وارد می شدم . . . حالتی خلسه مانند . . . زمانی که برمیگشتم (که ای کاش می توانستم برای همیشه در آن جا بمانم) می توانستم پیشنهاد دهم که اگر جامعه ی انسانی می خواهیم چه باید بکنیم . . . .

حالا که از آرزوهایم گفتم بگذارید یک آرزوی دیگر را هم بگویم: بعد از خواندن هر متن و هر جلد دوست داشتم آن را فریاد بزنم، دوست داشتم همه ی دنیا ندای این کتاب را بشنوند . . .دوست داشتم همه ی دنیا صدای انسانیت را بشنوند . . .

کتابِ زندگی یک کتاب قرآن و حدیث است، (مولف کتاب به بهترین نحو و خلاقانه ترین و استادانه ترین حالت آیات و روایات را به گونه ای شگفت انگیز در کنار هم قرار داده است با چاشنی شیرین توضیحاتی بسیار کوتاه)  . . . اما نه یک کتاب معمولی . . . یک معجزه است. اگر برای من بگویند که قرآن و حدیث معجزه کرده اند باور میکنم چون این کتاب آن را نمایش داده است. مولف کتاب، محمدرضا حکیمی، خودش نمونه ی کامل عمل به کتابش است (بسیازی از کتاب ها به این خاطر خوانده نمی شوند که ناقلان آن، عاملان بی عملند . . . چون از جانشان برنیامده بر جان دیگران هم نخواهد نشست). بگذارید یک نمونه بگویم. حکیمی براساس یافته های خود، بنیادهای جامعه و حکومت اسلامی را  بر دو پایه می داند: توحید و عدل. اگر این دو نباشد آن حکومت، اسلامی نیست. زمانی که همین کتابِ زندگی به عنوان کتاب سال انتخاب شد، و قرار بود جایزه فارابی را بگیرد، حکیمی برای دریافت جایزه نرفت و طبق این اعلامه از آن جشونواره انصراف داد:

تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد می کند، برگزاری چنین جشنواره هایی از نظر اینجانب در اولویت نیست. در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتاب ها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟
نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسان ها از حیثیت و کرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد کرمنا بنی آدم). آری، باید بکوشیم تا جامعه ما چنان نباشد که درباره اش بتوان گفت؛ «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه ها سرگردان است و دومی در کتاب ها.»

  (البته ابن به این معنا نیست که هرکه رفت و جایزه ی کتاب را گرفت اشتباه کرده، روش ها متفاوت است، خواستم از درجه ی عامل بودن مولف بگویم). با خواندن این کتاب می فهمم که آن هایی که هر روز بر سر تریبون ها بر طبل حجاب و ماهواره می کوبند و نمادهای اسلام را اینها می بینند چه قدر کوته فکرند . . . نماد اسلام عدالت است، نماد اسلام اخلاق است . . . . بگذریم.

دوستان من، هدیه ی خودم رو در این عید عزیز، کتاب زندگی قرار دادم کتابی که من به شخصه خواندنش را برای هر فردی که به دنبال یافتن راهی درست برای زندگی است واجب میدانم. هرچند که متن کتاب، قرآن و حدیث است اما معنای آن جهانی است، نه زمان می شناسد و نه مکان. و با اینکه ما هر روز از این گونه مطالب زیاد می شنویم اما هرآنچه در این کتاب می خوانیم انگار جدید است!! (مقایسه کنید با برخی منابر و سخنرانی های مهمل و بی فایده!-اینها نه تنها خدمت است که خیانت به اسلام و انسان است).  نقل است زمانی که فیدل کاسترو دو جلد اول کتاب را که به زبان اسپانیولی ترجمه شده بود، خوانده، گفته است: من کتاب های زیادی در باب اسلام خواندم اما تازه با این کتاب فهمیدم اسلام چه می خواهد بگوید (اضافه می کنم که دو جلد اول کتاب تازه اوج آن نیست، هرچه جلوتر می رویم مخصوصا در باب جامعه در جلدهای 3 تا 6 کتاب، کولاک می کند).

"الحیات"، 12 جلد دارد، جلد دوازدهمش یکی دو ماهی است که آمده و من دو ماهی است که به مناسبت اتمام کتاب، قصد داشتم آن را معرفی کنم و بار این مسئولیت را ادا کنم اما همه اش ترس داشتم که نکند اصطلاحا شهیدش کنم . . . همین دیروز پس از چندین بار امتحان، ناامید شدم و از معرفی اش پشیمان شدم . . . اما صبح که تلگرام را باز کردم دوباره جان گرفتم و گفتم تا تمامش نکنم بلند نمی شوم . . . نمی دانم چه طور شد اما نهایت سعیم را کردم و آن چه در دلم است را بر کاغذ (در واقع صفحه ی کامپیوتر) آوردم.

همان طور که گفنم، الحیات 12 جلد دارد، شاید زیاد به نظر برسد اما برای آنکه کتابی بخواهد راه زندگی را به ما بگوید شاید منطقی به نظر برسد. تمام شاهکار این کتاب در باب بندی و دسته بندی مطالب آن است. کتاب برای مردم نوشته شده، برای هر کسی که کوچکترین مسئولیتی را برای خود احساس می کند، مسئولیت خود، مسئولیت پدری، مسئولیت مادری، مسئولیت کارمندی، کارگری، مسئولیت مغازه داری، مسئولیت دانشجویی، استادی، عالم دینی، مسئولیت یک سفر، مسئولیت یک دوستی، مسئولیت حاکمیت، مسئولیت یک ناقد . . . . و در نهایت مسئولیت یک انسان.

شما را با این هدیه ی ارزشمند و در این عید نوروز دعوت می کنم به میهمانی انسانیت به میهمانی زندگی به مطالعه ی یک کتاب، به تجربه ی دنیایی جدید، به بهشت برین، به فردوس ها به جَنّات، به روضه ی رضوان . . . به الحیات. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایمان تاجی

تماماً مخصوص

معروفی نویسنده ی به شدت قدَری است. طوری کلمات را کنار هم می چیند، طوری آینده را در دل حال و گذشته را به صورت ذراتی معلق، در همه فضای داستان می پراکَند، که ناخودآگاه کتاب را می بندی، نفسی تازه می کنی و در دلت به او" دمت گرم" ی می گویی.

معروفی در کنار  شیوه ی جالب و دلنشین روایت داستان هایش که همیشه بخش هایی از خودش را در درونشان جا گذاشته است، یا داستان هایی که بخش هایی از خود او هستند، طبق معمول مهارتش را هم به رخ می کشد.

تماماً مخصوص بخشی از زندگی فردی است به نام عباس، که در اوایل دهه هفتاد به آلمان پناهنده می شود و حال در جدالی نفس گیر و جذاب با خود، اطرافیان، گذشته، سفری ناخواسته و در کل شرایطی تماماً مخصوص به سر می برد.

 

- تقدیر مثل گلوله همیشه در راه است، گاه پنج دقیقه دیر می رسی گاهی زود، مسیر زندگی ات عوض می شود. می توانستی مرده باشی، و هنوز زنده ای. (صفحه 23)

- همیشه می خواستم بدانم که مرز احساس و منطق کجا تعیین می شود. در آلمان فهمیدم که مرز احساس و منطق در فرهنگ تعیین می شود، در درازای تاریخ. آلمانی ها کانت دارند و ما حافظ. (صفحه 93)

- دنیا پر از آدم هایی است که همدیگر را گم کرده اند. (صفحه 97)

- تاریخ مثل یک صفحه ی کاغذ است که ما روی پهنه اش زندگی می کنیم و درد می کشیم، دردی به پهنای کاغذ. و وقتی گذشتیم در پرونده ی تاریخ به شکل خطی دیده می شویم. همان خط لبه ی کاغذ. گاهی هم اصلا دیده نمی شویم. (صفحه 106)

- خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت در اشتباه اند. وقتی سالم باشی و در تنهایی پرپر بزنی، آنی مرض می گیری، بدترین نحوست ها می آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی. کاش مریض باشی ولی تنها نباشی. (صفحه 159)

- "اردو اصلا کجا هست؟"

"رامسر"

"توی این هوا و رامسر؟ اگر نروی چطور می شود؟"

"هیچ"

"پس نرو." و نگاهم کرد: "سفر به ما نیامده." و پای چرخ خیاطی بی حرکت و ساکت ماند تا بشنود که می گویم چشم، نمی روم. و من نرفتم. ماندم.

چشم های مامان درخشید. گفت: " این که می خواهم بمانی، فقط از ترس تنهایی است. وقتی نباشی تمام عید من می شود تنهایی." و باز پا زد: "در و دیوار شاخم می زند. روزم هزار سال می شود. من که جز تو کسی را ندارم." (صفحه 160)

- فهمیدم زمانی که تحمل فرهنگ همدیگر را نداریم، حرفی هم نداریم. فرهنگ زبان نمی طلبد، باید دل گرو گذاشت. گاهی پوشش ها و روکش ها نمایشی است برای نگه داشتن مرزها. آدم ها را نمی شود به صرف زبان و فرهنگ از هم سوا کرد، در جنگ ها و مصیبت ها که همه نیازمند و یکسان می شوند، فرهنگ بشری با زبان انسان اولیه به همه چیز فرمان می راند، آن وقت زمان تفاهم است و نقاب ها فرو می افتد. (صفحه 222)

- از هزار تا آدم یک رفیق سوا کن، از آن یکی هم بترس. (صفحه 228)

- چه جوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟ هسته آلبالو که نبود! (صفحه 239)

- عشق یعنی چی؟ یعنی تپش های بی دلیل قلب؟ یعنی نگاهی که روی اجزای صورتت می چرخد و بعد دیگر نیست؟ یعنی دیر جنبیدن و حسرتی که می ماند؟ شاید هم یعنی درد کشیدن و فشرده شدن دل که آدم هستی اش بیاید پشت چشم هاش. (صفحه 270)

- زندگی یعنی سیرک، بچه شیرهای کوچولو که شلاق بر تن شان می چسبد تا به حلقه ی آتش نگاه کنند، تکه ای گوشت نیم پز آبدار، یک شلاق، حلقه ی آتش، مربی، گوشت، شلاق، نگاه، مربی، شلاق، اشک، و بعد اراده ی پریدن. بچه شیرها زود یاد می گیرند که از حلقه ی آتش بگذرند، روزی می رسد به زودی که شلاق بر تن شان فرود نمی آید، ولی حرکت شلاق در هوا و ترکیدنش بر زمین همه ی درد کودکی را باز می گرداند تا شیر خسته از حلقه بگذرد که شب بتواند تنهایی اش را مرور کند. زن ها این جوری مادر می شوند، مردا این جوری پا به میدان مبارزه می گذارند، و بعد اشاره ی یک شلاق کافی است که هرکس با پیشداوری خود زندگی را تعریف کند. (صفحه 287)

- سفر یعنی دور شدن از یکنواختی. وسعت دید نسبت مستقیم دارد به بعد مسافت؛ هرچه دورتر، وسعت دید بیشتر. و من این را پیش از سفر نمی دانستم. سفر یعنی اینکه وقتی صبح از خواب بیدار شدی تعجب کنی، و از خودت بپرسی من این جا چه می کنم؟ (صفحه 306)

- عشق لحظه ی کشف دارد. نمی شود فراموشش کرد. حتی اگر آن عشق تمام شده باشد، از یادآوری لحظه ی کشفش مثل زخم تازه خون می آید. تا یادش می افتی مثل اینکه همان موقع با کارد زده ای توی قلبت. (صفحه 324)

 

* برای حل کردن ابهامات موجود در ذهنم در مورد این کتاب که برای بار دوم می خواندم، نیاز به بحث است. یک بحث طولانی برای پی بردن به همه ابعاد و یافتن جوابی برای علامت سوال های شناور.

** انگار که معروفی مهمان ناخوانده ی تعطیلات نوروز من است. سال گذشته، سال بلوا را همراه خود آورده بود...


عنوان: تماماً مخصوص

نویسنده: عباس معروفی

نشر: گردون - برلین

تعداد صفحات: 396

سال نشر:چاپ اول 1388 - چاپ دوم 1389

تماما مخصوص
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه عباسیان

می خواهم دوباره عاشق شوم

مولفین این کتاب همچون دیگر کتاب های روانشناسی خود در غالب داستان مطالب سنگین روانشناسی و مشاوره خود را به خواننده انتقال داده و خواننده نیز با اشتیاق غالب داستان را دنبال کرده و مطالب را اموزش میبیند. نکات جالب توجه این سری کتاب ها استفاده از احادیث و سبک زندگی اسلامی در مقابل یا تکمیل کننده روانشانسی غربی است. همانطور که دوستان مطلع هستند مشکل بزرگ روانشانسان استفاده نکردن از این علم اسلامی و تطییق ندادن با شیوه زندگی ماست که به نظر  این حقیر این مورد در این سری کتاب ها رعایت شده است.


همانطور که در تصویری از کتاب مشاهده میفرمایید نویسنده با هنر زیبای و ساده و روان خود تلاش دارد که تفاوت های زن و مرد را بیان کرده و راه های ایجاد رضایتمندی زناشویی را تعلیم دهد. هنگام مطالعه کتاب فکر میکردم که اگر زن و شوهر به این مسایل توجه نداشته باشند ان زندگی چه وضعیتی دارد. جواب آن را دوستان یحتمل در جامعه و روابط خانوادگی میبینند که اوضاع زیاد.....

مقداد تیموری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

حقیقت سمیر: خاطرات سمیر قنطار

پیشنهادی برای عید و یا نمایشگاه کتاب. کتاب خاطرات سمیر قنطار. کتابی به غایت خواندنی و جذاب.

ماجرای سمیر قنطار داستانی چند لایه و چند بعدی ست. از یک طرف او فردی ست کمونیست و محکوم به 500 سال زندان. فردی به غایت ارمانگرا و سر سخت و ایضا کسی که بیش از 4000 هزار کتاب خوانده. اما در زندان آشنایی با بچه های حزب الله لبنان و آشنایی با نهج البلاغه و داستان عاشورا و نیز تفسیری دیگر گونه از ماجرای خلافت او را به فکر فرو می برد. از طرف دیگر او فردی ست که 30 سال با اسراییلی ها زندگی کرده است و آنها را می شناسد ( چیزی که ما از خلق و خوی انان اصلا اطلاعی نداریم جز یک سری کلیات!) - بعد دیگر پیگیری سید حسن نصرالله برای آزادی یک فرد کمونیست هم جالب است.

در اوایل ماه رمضان امسال صفحاتی از کتاب را از آقای توکلی ( قبل از چاپ گرفتم) شاید 5 - 6 صفحه آن هم ماجرای تحول سمیر و جریان شیعه شدنش! ( که جالب است سمیر حتی بعد از زندان شدنش هم اعلام نکرده بود و در زمان آزادی گفته فقط با حماس همکاری خواهد کرد و نه با هیچ گروه دیگری). در فاصله کمتر از دویست متر از دانشگاه معارف تا مدرسه معصومیه. آنچنان غرق خواندن شدم که در راه میخکوب شده بودم و مشغول به خواندن.

اینها بخش های از جملات سمیر هستند: با درک مسئلۀ کربلا دیگر فهمیده بودم چرا سید حسن نصرالله فرزند خود را روانۀ مناطق اشغالی دشمن کرد و از شهادت فرزندش نهراسید.

یوسف وزنی درک و راه جدیدی را در بازخوانی قضایای خلافت به من نشان داد.
اینکه چگونه جریان خلافت با انحراف از مسیر نبوت و امامت به سمت حکومت پیش رفت، و به سلطنت اموی‌ها خاتمه پیدا کرد

با اینکه نماز نمی‌خواندم اما یوسف وزنی و دوستانش به هیچ وجه سعی نکردند مرا تحت تأثیر قرار دهند!

نهج‌البلاغه درک مرا از هستی فراتر برد. تشنۀ حقایق دیگری شدم که یوسف وزنی و دوستانش ترجمانی از آن حقایق بودند.
فهمیدم در شیعه الگوهای شایسته و متفاوت‌تری نسبت به جهاد وجود دارد

کتاب حقیقت سمیر واقعا خواندنی ست. یک فرد کمونیست که قبل از انقلاب در عملیاتی در اسرائییل دستگیر می شود. فردی آرمانگرا و مقاوم. جالب است فردی که کمونیست بوده و حتی عضو حزب الله نبوده اما سید حسن نصرالله پیگیر آزادی اش می شود. در زندان تحت تاثیر نهج البلاغه و یوسف وزنی قرار می گیرد و تحول ش شروع می شود... با اینکه در همان زندان هم اعلام کرده بود بعد از آزادی فقط با حماس همکاری خواهد کرد. اما باز هم سید حسن نصرالله شخصا پیگیر آزادی او بوده و....

ایمان نوروزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Pak Pa

آثار کلاسیک فلسفه

اثار کلاسیک فلسفه به گفته خوده نویسنده جنابه نایجل واربرتون شامل 24 فصل است و در هر فصل از ان نویسنده به بر رسی یک اثر سترگ فلسفی در حدود سه تا چهار هزار کلمه میپردازد مثلا در فصل اول نگاهی دارد کوتاه به رساله جمهوری ارسطو یا فصلی دیگر را به تاملات اثر  مهم دکارت میپردازد این کتاب از قلم ساده و روان نایجل واربرتون بهره میبرد و به گفته خود نویسنده هدف اون این بوده که خواننده به صورت اجمالی با اثار بزرگ فلسفی اشنا بشود و بعد هر کدام از این اثار را که شایسته تر دید و درست تر بیشتر بر رسی کندو به مطالعه کامل آن بپردازد که ایده خوبی به نظر می اید
اما انگیزهای من از مطالعه این کتاب
انگیزه اول (جبری و قضائی)
یعد از معرفی کتاب الفبای فلسفه از همین مولف تصمیم گرفتم  که این کتاب را تهیه بکنم و به مطالعه ان بپردازم اما وقتی به کتابفروشی تازه تاسیس زیبا و پر محتوای شهرمان دنیای کتاب رفتم الفبای فلسفه را نیافتم اما در عوض این کتاب را دیدم که از مولف مذکور بود و با توجه به تعریفی که ایمان جان از نثر و نصر ایشان داشتند . نثر از بابت روان نویسی و نصر از بابت تلاش برای  یاری  ایشان به افراد عادی جامعه برای فهم مطالب دشوار فلسفی در اثارشان به این اثر او اعتماد کردم و ان را از قفسه برداشتم به قولی که تناسبی هم با این ایام انتخابات دارد به لیست اعتماد کردم نه به نفر  از لیست اثار واربرتون یه اعتبار خود نویسنده کتابی دیگر را گزیدم .
انگیزه دوم ،پسا خرید  ( اختیاری قدری    )
انگیزه دوم که در من ایجاد شد بعد از خریدن کتاب و مطالعه مقدمه ایجاد شد . قبلا با ایمان جان به مطالعه کتاب تاریخ فلسفه راسل اقدام کردیم که با توجه به دو نفره بودن مطالعه این کتاب و بحث ها و نتیجه گیریهای خوبی که هنگام مرور دو نفره فصول این کتاب در میگرفت و به دست می امد انگیزه خوبی برای مطالعه ان داشتم اما با ناکام ماندن اتمام مطالعه این کتاب و قطع شدن ان نشستها و بحثهای دو نفره و از طرفی نا مانوس بودن من با ترجمه این کتاب علی رغم ترجمه قوی نجف دریا بندری . مطالعه این کتاب ارزشمند را رها کردم . اما کتاب اثار کلاسیک فلسفه با توجه به  پایش اولیه من کتابی از جتس تاریخ فلسفه به نظر می اید با این تفاوت که کتابهای تاریخ فلسفه علاوه بر برسی اثار و ارا  فلاسفه به ذکر شرایط تاریخی و نکات موثر پیرامونی جامعه فیلسوف هم میپردازد و تا حدودی به نقد نظرات اون نیز همت میگمارد اما در این کتاب فقط به ارائه خلاصه ای از مهم ترین اثر هر فیلسوف و نه تمام اثار ان بسنده شده و از نقدی نیز اثری نیست که این کار دو حسن دارد (البته برای تازه واردهایی مثل من به جهان فلسفه )اول اینکه یک راست میرود سر اصل مطلب و عصاره نظرات یک فیلسوف بدون پرداختن به حواشی که شاید برای یک تازه وارد خسته کننده باشد دوم اینکه با پرهیز از نقد و جهت دهی به ذهن خواننده استقلال رایی برای خواننده باقی میگذارد و قضاوت را به خود او میسپارد . و به نوعی این کتاب را میتوان خلاصه خلاصه تاریخ فلسفه نامید . دیگر اینکه نثر و نصر نایجل واربرتون هم مزید بر علت میشود که خواننده هر چه سریعتر و روان تر به اشنایی اجمالی و کلی با جهان فلسفه دست پیدا کند . و برای من نیز مقدمه ای میشود تا به مدد این اشنایی اجمالی کتاب تاریخ فلسفه را پذیرا تر باشم و دوباره با منجنیق نایجل واربرتون به درون دنیای کتاب راسل پرتاب شوم اما این بار با یک دید کلی و اگاهی اجنالی مفید از کل جریان تاریخ فلسفه دنیا و نه  به خامی دفعات اول
اما در اخر نوشته به رسم پیشینیان و بزرگان ادب پارسی
از خدا میخواهم که دوباره مجال انجام ان بحثها و نتیجه گیری های دو نفره و چند نفره خوب ودلچسب فراهم شود
دیگر اینکه از خداوند بزرگ طول عمر و دوام عزت برادر غیر ایمانی و غیر ایرانی و بلکه فطرتی ام اقای نایجل واربرتون را میخواهم . البته اگر زنده هستند و اگر نه هم که امیدوارم قرین رحمت الاهی باشند .و با بزرگان محشور .
در اخر هم
کتاب را مسعود علیا ترجمه کرده
و انتشارت ققنوس چاپ کرده
و بها ان هم صدو هفتاد هزار ریال است به عبارتی نزدیک پنج دلار .


پوریا باقری



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Pak Pa